گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

سپیده دم که شد از خانه عزم حمامش

هزار دلشده شد خاک ره به هر گامش

چو کند جامه ز تن جامه خانه را افروخت

فروغ صبح دگر از صفای اندامش

چو برگ گل که بود در گلاب خانه نشست

به گرم خانه عرق بر عذار گلفامش

تنش چو نقره خام و هزار مفلس عور

گرفته کیسه به کف بهر نقره خامش

مراست چشم و برد ناخنه ز چشم آرام

چه جای آن که بود زیر ناخن آرامش

نکاست استره یک مو به کام خود ز سرش

شد این ز سختدلی های سنگ ناکامش

رقیب گو مگشا زر که جامی بیدل

ز چشم اشک فشان داد سیم حمامش

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode