گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

کسی کافتد نظر بر شکل آن سرو قباپوشش

ز سینه صبر و از دل طاقت و از جان رود هوشش

بلای جان من شد یاد آن بدخو نمی دانم

چه سازم چاره کز خاطر کنم یک دم فراموشش

ز دور آن لب به سبزی می زند نزدیک شد گویی

که گیرد سبزه نورسته گرد چشمه نوشش

خیالش را ز دیده جای در دل می کنم شبها

نخواهم مردمان دیده را خفتن در آغوشش

ز رشک ناله می میرم که من در گوشه ای تنها

همی سوزم به داغ هجر و او جا کرده در گوشش

مرا ره نی که در کویش نهم پهلو به دیواری

رقیبان سیه دل خوش نشسته دوش بر دوشش

نمودی رخ مکن منع از سرود شوق جامی را

چو بلبل جلوه گل دید نتوان ساخت خاموشش

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode