من که جا کردم به دل آن کافر بدکیش را
گوش کردن کی توانم قول نیک اندیش را
ناصحا سودای بدخویی چنین می داردم
ورنه کس هرگز چنین رسوا نخواهد خویش را
رسم دلجویی ندارد یارب آن سلطان حسن
یا نمی گوید کسی حال من درویش را
کیش پر تیر جفا دارد به کین بیدلان
از کدام استاد سنگین دل گرفت این کیش را
درد تو بیش از حد و غم های تو از درد بیش
با که گویم یارب این غمهای بیش از بیش را
دل فگار توست کار او میفکن با طبیب
زانکه جز داغ تو نبود سودمند این ریش را
سینه جامی که شد ریش از تو نتوان نیش زد
زانکه آه سوزناکش می گدازد نیش را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
درنگر اندر رخ من تا ببینی خویش را
درنگر رخسار این دیوانهٔ بیخویش را
عشق من خالی و باقی را به زیر خاک کرد
آن گذشته یاد نارد ننگرد مر پیش را
تا ز موی او در آویزان شدست این جان من
[...]
ما قلم در سر کشیدیم اختیار خویش را
اختیار آن است کاو قسمت کند درویش را
آن که مکنت بیش از آن خواهد که قسمت کردهاند
گو طمع کم کن که زحمت بیش باشد بیش را
خمر دنیا با خمار و گل به خار آمیختهست
[...]
من ز بهرت دوست دارم جان عشقاندیش را
کز سگان داغ او کردم دل درویش را
وقت را خوش دار بر روی بتان، چون رفتنی ست
یاد کن آخر فرامش کشتگان خویش را
عقل اگر گوید که عشق از سر بنه، معذور دار
[...]
بیش از این مپسند در زاری منِ درویش را
پادشاهی رحمتی فرما گدای خویش را
چارهٔ درد دل ما را که داند جز غمت
غیر مرهم کس نمی داند دوای ریش را
چون سر زلف تو پیش چشم دزدی پیشه کرد
[...]
چیست قصد خون من آن ترک کافر کیش را
ای مسلمانان نمیدانم گناه خویش را
ای که پرسی موجب این نالههای دلخراش
سینهام بشکاف تا بینی درون خویش را
گر به بدنامی کشد کارم در آخر دور نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.