گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

وه که آن ترک پری پیکر مرا دیوانه کرد

آشنا ناگشته از عقل و خرد بیگانه کرد

هر مسلمانی که شکل آن بت بدکیش دید

پشت بر محراب و مسجد روی بر بتخانه کرد

آن که هر جا قصه لیلی و مجنون خواندی

چون شنید احوال ما را ترک آن افسانه کرد

این همه مستی و بیهوشی نه حد باده بود

با حریفان هر چه کرد آن نرگس مستانه کرد

عشق گنج آمد دل بی خان و مان ویرانه ای

آن چنان گنجی کجا منزل درین ویرانه کرد

جان ز شوق عارض و خالش فرود آمد به تن

مرغ را مایل به پستی ذوق آب و دانه کرد

جامیا با دردی درد بلا می باش خوش

چون تو را ساقی عشق این باده در پیمانه کرد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode