گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

چو ترک سرخوشم از خواب ناز برخیزد

هزار فتنه ز هر گوشه ای برانگیزد

به خون غیر دریغ است تیغش آلوده

مباد آنکه به جز خون عاشقان ریزد

میان صیدگهش زارم اوفتاده مگر

طفیل صید به فتراک خویشم آویزد

چنین که بخت بد و یار نیک خصم منند

ز چنگ غصه دل من چگونه بگریزد

گهی که یار دهد کام بخت نگذارد

گهی که بخت شود رام یار بستیزد

فلک ز جام طرب جرعه ای به من ندهد

که از نخست به زهر غمش نیامیزد

اگر چه دعوی تقوی همی کند جامی

به دور لعل تو مشکل ز باده پرهیزد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode