باده تا چاشنیی زان لب چون نوش گرفت
آتش از رشک به جان من مدهوش گرفت
همت من که فلک غاشیه اش داشت به دوش
عاقبت غاشیه عشق تو بر دوش گرفت
لاف با لطف بناگوش تو چون سیم زده ست
زر پی عذر چرا حلقه شد و گوش گرفت
دوش تا صبحدم از یاد تو بی خود بودم
امشبم باز همان بی خودی دوش گرفت
خواهم از رشک قبا جامه جان چاک زدن
که چرا قد تو را تنگ در آغوش گرفت
عشقت از درد سر هوش و خرد بود به تنگ
دل من ترک خرد کرد و کم هوش گرفت
جامی از ظلم تو ای ماه سپاهی خواهد
دامن شاه عطاپاش خطاپوش گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ناله چندان ز دلم راه فلک دوش گرفت
که مؤذن سحر از نالهٔ من گوش گرفت
عرش آن بار گران را سبک از دوش انداخت
خاک بیباک دلیر آمد و بر دوش گرفت
کرد ساقی قدحی پر که کسش گرد نگشت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.