درمانده ای به حکم قضا از بلا گریخت
زد طعنه جاهلی که فلان از قضا گریخت
چون از قضا گریز تواند کسی که بود
دست قضا عنان کش او هر کجا گریخت
بس اهل معرفت که ز بیگانه آفتی
احساس کرد و در کنف آشنا گریخت
گر نیست از سبب به سبب التجا روا
خیر بشر ز مکه به یثرب چرا گریخت
اسباب چون مظاهر فعل مسبب اند
هر کس گریخت هم ز خدا در خدا گریخت
ای پیر می فروش که رو در در تو کرد
هر کس که از کدورت خود در صفا گریخت
جامی گریخت در تو ز عجب و ریای خویش
زان عجب هم که در تو ز عجب و ریا گریخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.