بوی جان یافتم ز پیرهنت
گویی از جان سرشته شد بدنت
آه اگر نازنین تنت بینم
من که مردم ز بوی پیرهنت
برگ گل گرچه نازک است و لطیف
در لطافت نمی رسد به تنت
میوه های بهشت اگرچه خوش است
از همه به گرفته ام ذقنت
ای خوش آن دم که گوش می کردم
نکته ای از لب شکرشکنت
هرگز از گوش من نخواهد رفت
ذوق آواز و لذت سخنت
داد جامی به تلخکامی جان
هیچ کامی ندیده از دهنت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرکه گفتی ثناش را احسنت
صدق گفتی بدو که للّٰه انت
چون جدا کرد ناگهان ز منت
در ربود آن نواله از دهنت
ور چه سخت آید این سخن ز منت
بعد ازین ... خر به ... زنت
نه فراغی به حسب حال منت
نه مجالی که بشنوم سخنت
هست لطف و وفای او جنت
عکس این شد جفای او محنت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.