اگر وصف مه می کنم مه تویی
وگر قصد ره مقصد ره تویی
وگر قصه سرو گویم بلند
مراد دلم قصه کوته توی
مرا مدعا عشق توست و بر آن
به آن رخ دلیل موجه تویی
مگر غیر من کیست مقصود تو
که بالله تویی ثم بالله تویی
نمی خواهم این کارگاه دو رنگ
که گاهی منم رنگ آن گه تویی
به یک لعب رختم به آن عرصه کش
که هم بیدق آنجا و هم شه تویی
حدیث دهانت ز جامی مپرس
کزان سر سربسته آگه تویی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ستارهشمر گفت جز نیکویی
نبینی وجز راستی نشنوی
بآیین یکی شهر شامس بنام
یکی شهریار اندرو شادکام
فلقراط نام از در مهتری
هم از تخم آقوس بن مشتری
چو از مکه پیغمبر ابطحی
به یثرب شد و کار دین شد قوی
تو زین داستان گنجی اندر جهان
بمانی که هرگز نگردد کمی
شاه زمینی و پادشاه زمانی
جز بفریدون با هیچ خلق نمانی
جد تو گرچه جهان بپیری بگشاد
تو بگشادی همه جهان بجوانی
جان ولی را همه سلامت و سودی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.