میشی از جویی بجست، دنبه وی بالا افتاد. بز بخندید که عورت تو را دیدم! میش روی باز پس کرد که ای بی انصاف من سالها عورت تو را برهنه دیدم و هرگز نخندیدم و طعن تو نپسندیدم تو پس از عمری که یک بار مرا چنین دیده ای چه سرزنش من پیچیده ای؟
چون لئیمی با هزاران عیب و عار
روز و شب با خلق عالم آشکار
بیند اندک عیبی از صاحب کرم
برنیارد جز به طعن و لعن دم
آن به عیب این شود یکسر زبان
این به ذکر او نیالاید دهان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.