چون سلامان آن نصیحت گوش کرد
بحر طبع او ز گوهر جوش کرد
گفت شاها بنده رای توام
خاک پای تخت فرسای توام
هر چه فرمودی به جان کردم قبول
لیکن از بی صبری خویشم ملول
نیست از دست دل رنجور من
صبر بر فرموده ات مقدور من
بارها با خویش اندیشیده ام
در خلاصی زین بلا پیچیده ام
لیک چون یادم ازان ماه آمده ست
جان من در ناله و آه آمده ست
ور فتاده چشم من بر روی او
کرده ام روی از دو عالم سوی او
در تماشای رخ آن دلپسند
نی نصیحت مانده بر یادم نه پند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.