بخش ۱۹ - حکایت شبروی محمود غزنوی و از هر کس خبر بدی و نیکی خود پرسیدن و از بدی بریدن و بر نیکی آرمیدن
شب که رهبان دیر شماسی
تازه کردی لباس عباسی
شاه غزنین سیاه پوشیدی
گرد شهر و سپاه گردیدی
تا سحر در لباس بیگانه
برگذشتی به هر در خانه
هر کجا یافتی سخنگویی
که در او بودی از خرد بویی
دل به پیوند او قوی کردی
ذکر محمود غزنوی کردی
که به شاهی شعار او چونست
حال او چیست کار او چونست
روزگارش به ظلم می گذرد
یا ره عدل و داد می سپرد
دوستان در ولای او چونند
دشمنان از بلای او چونند
هیچ عیبی نماندی و هنری
که نجستی در او ازان خبری
غرضش آنکه هر چه بد باشد
پیش اهل قبول رد باشد
بر کند نقش آن ز سینه خویش
بسترد حرفش از سفینه خویش
هر چه باشد نکو در آن کوشد
کش نبخشد به مفت و نفروشد
رسم نقصان ازان براندازد
تا تواند مضاعفش سازد
یک شبی ره فتادش از طرفی
دید ز اهل صفا نشسته صفی
نور کشف از حبینشان لایح
بوی عشق از نسیمشان فایح
همه در صورت و صفت یکرنگ
همه در علم و معرفت همسنگ
ترس ترسان سلام کرد و نشست
کرد همت بلند و گردن پست
گوش می داشت تا چه می گویند
راه رد یا قبول می پویند
یکی از ملک گوهری می سفت
یکی از دین حکایتی می گفت
گفته شد نکته های گوناگون
موج زد بحر الحدیث شجون
نام محمود غزنوی بردند
کارهای نکوش بشمردند
همه گفتند بس نکو شاهیست
خاصه و عامه را نکو خواهیست
همت او بلند پرواز است
با حریفان سفله ناساز است
لیک سودای لعبتان طراز
باز می داردش از آن پرواز
گر رود از سر این خیال او را
نکند نفس پایمال او را
بلکه از بندگیش سر تابد
بر خداوندیش ظفر یابد
نام شاه مظفرش گردد
همه گیتی مسخرش گردد
شه چو بر گوشش آن نفس بگذشت
در دل خویش ازان هوس بگذشت
لوح خاطر ز نقش شهوت شست
کرد بر خود لباس عفت چست
لاجرم شد به فرصتی اندک
شهره فتح و نصرتش مسلک
ملک هندوستان همه بگرفت
شرق و غرب جهان همه بگرفت
محمل آخر به ملک باقی راند
نام او تا به حشر باقی ماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.