گنجور

 
جامی

ای خدا کمترین گدای توام

چشم بر خوان کبریای توام

می رسم بر در تو هر روزه

شی ء لله زنان به دریوزه

نفس و شیطان که خصم دین منند

چون سگان خفته در کمین منند

گر چنین خوار و بی کسم نگرند

پوست بر من چو پوستین بدرند

از بد این سگان امانم ده

هر چه آنم به است آنم ده

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode