گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

بود جمله شئون حق ز ازل

مندرج در تعین اول

همه بالذات متحد با هم

همه در ضمن یکدگر مدغم

همه در ستر جمع متواری

همه از فرق و حکم او عاری

در میانشان تعدد و تمییز

خارجا منتفی و علما نیز

بعد ازان در تعین ثانی

شد مفصل شئون پنهانی

شد حقایق ز یکدگر ممتاز

امتیازی درون پرده راز

امتیازی ز روی علم فقط

ز امتیازات خارجی منحط

وز پی آن حقایق مذکور

آمد از موطن بطون به ظهور

گرچه بودند باطن اندر ذات

ظاهر ذات بود چون مرآت

عکس باطن نمود در ظاهر

گشت امکان وجوب را ساتر

واجب از عکس صورت باطن

منصبغ شد به صبغ هر ممکن

متعدد به پیش چشم شهود

بود واحد به ذات لیک نمود

ز اختلاف تنوعات ظهور

شد مراتب عوالم مشهور

اولا عالم عقول و نفوس

وز پی آن مثال بس محسوس

زین عوالم باسرها اسما

نشد الا جدا جدا پیدا

بود هر شخص شخصی از اشخاص

زین عوالم به اسم دیگر خاص

آمد آیینه جمله کون ولی

همچو آیینه ای نکرده جلی

ننمود اندر او به وجه کمال

صورت ذوالجلال و الافضال

زانکه بود این تفرق عددی

مانع از سر جمعی احدی

گشت آدم جلای این مرآت

شد عیان ذات او به جمله صفات

مظهری گشت کلی و جامع

سر ذات و صفات ازو لامع

متجلی شد اندرین مظهر

همه اسما به رنگ یکدیگر

شد تفاصیل کون را مجمل

بر مثال تعین اول

به وی این دایره مکمل شد

آخرین نقطه عین اول شد

مصحفی گشت جامع آیات

هستی اش غایت همه غایات