رخ تو طعنه بر ماه فلک زد
سمندت خاک در چشم ملک زد
دولعل تو خرد را دیده بردوخت
دو جزع تو سمارا برسمک زد
عیار ماه گردون داشت نقصان
چو نقد خویش با تو در محک زد
اگر ازتو نماند مه عجب نیست
که باشش نقطه پروین کم زیک زد
زشرمت شد نهان در خاک خورشید
چو حسنت خیمه چون مه بر فلک زد
بساکز هجر تو خون جگر خورد
کسی کو باغمت نان و نمک زد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از آن خورشید خرگه بر فلک زد
که یک انگشت با تو بر نمک زد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.