حدیث عشق میسّر کجا شود به کتابت
که نام عشق بسوزد سر قلم ز مهابت
زهی سعادت آن کس که پای بند کسی شد
بریده از همه پیوند و خویش و اهل و قرابت
به شب رسید دگر بار روزم از غم هجران
بسان تیغ شود موی بر تنم ز صلابت
برآر کامم از آن لعل بی کرشمه و ابرو
که خود سؤال گدا را چه حاجت است کتابت
دهد فروغ جمال جهان فروز تو هر روز
جهان فروزی خود را به آفتاب نیابت
میان عاشق و معشوق شهوتی ست نظر را
کز آب دیده خونین کنند غسل جنابت
جلال اگرچه همیشه دعای وصل تو خواند
ولی چه سود که مقرون نمی شود به اجابت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا حدیث شکفتی است در کمال غرابت
که از گدای طریقت بشه رسید مهابت
بکوی عشق عجب میکنی زعجز سلاطین
گدای او بشه از عجز کرده شد زغرابت
نثار خاک در دوست میکند دو جهانرا
[...]
شوم فدای تن بیکفن به روی ترابت
به خواب جان برادر که گشته موسوم خوابت
پی وداع تو با اشک و آه آمده زینب
ز من بپرس که خواهر که برده است نقابت
اگر کفن ننهادم به پیکر تو و رفتم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.