نیاری چرا یاد ما ای حبیب
نپرسی ز دردم چرا ای طبیب
من خسته دل در فراق رخت
چه گویم چه دیدم ز جور رقیب
ز خوان وصالت من خسته را
تو گویی نیاید بجز غم نصیب
ز دست غمت جان رسیدم به لب
نگفتی که چونست مسکین غریب
ز عشق رخ همچو گلبرگ تو
همی نالم از شوق چون عندلیب
کسی را که درد تو درمان بود
کجا گوش دارد به پند ادیب
ز هجرت به جان از غم آمد جهان
بنالد چو بلبل ز جور حبیب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همی داشتم چون یکی تازه سیب
که از باد نامد به من بر نهیب
دل دمخسینوس شد ناشکیب
کخ در کار عذار چه سازد فریب
ایا پر هنر راد و دانا طبیب
یکی چاره کن بر فراق حبیب
که از هجر آن سرو سیمین صنم
گدازنده ام هم چو زرین قضیب
نصیب بتم خوبی و چابکیست
[...]
دل از بی وفایی و طبع از نهیب
رخان از شکست و زبان از فریب
هم آخر برفتند دل پرنهیب
بر افراز کوه گران از نشیب
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.