دلبرا نقش خیالت ز دل ما نرود
مُهر مهرت نفسی زین دل شیدا نرود
نگذرد بر من سودا زده روزی به غلط
که دلم از سر زلف تو به سودا نرود
لحظه ای در همه اوقات میسّر نشود
که ز هجرت ستمی بر من شیدا نرود
عاشق خسته چو بر خاک درت ساخت مقام
گر به تیغش بزند حاسد از آنجا نرود
امشبم وعده فردا چه دهی می ترسم
که مرا کاری از این وعده فردا نرود
مدعی منع من از صحبت جانان چه کنی
که به بادی مگس از صحبت حلوا نرود
سیل مژگان من خسته جهان کرد خراب
بس عجب دارم ار این سیل به دریا نرود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر که مجموع نباشد به تماشا نرود
یار با یار سفرکرده به تنها نرود
باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش
صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود
بر دل آویختگان عرصه عالم تنگست
[...]
سر سودای تو هرگز ز سر ما نرود
برود این سر سودایی و سودا نرود
پرتو نور تجلی رخت، ممکن نیست
که اگر کوه ببیند دلش از جا نرود
پای سست است و رهم دور از آن میترسم
[...]
دل آگاه به هر شورشی از جا نرود
آب گوهر بسر از جوشش دریا نرود
غرض اهل دل از سیر و سفر آزارست
می کشم دامن ازان خار که در پا نرود
بار غم از دل مجنون که تواند برداشت؟
[...]
جا به هر دل که گرفت او، دگر از جا نرود
عکسش از آینه چون صورت دیبا نرود
با حریفان ز تو عیب است سواری کردن
به که آهوی حرم جانب صحرا نرود
در سرایی که تویی، گر همه محشر خیزد
[...]
دوست بیدوست بگلشن بتماشا نرود
گو سکندر سوی ظلمات بتنها نرود
چون بگیسوی تو منسوب بود شام فراق
به که ناید سحر و این شب یلدا نرود
هر که در کعبه کوی تو طوافی کرده است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.