گنجور

 
۱

عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۱۸

 

از شجره روح ثمره عشق پدید آمد شجره در کار ثمره شد همانا روح مشتاق آن عاشق صادق در فضای عالم هستی نظره شجره دید ثمره او آتش انس من جانب الطور نارا آمد ناموس اکبر که جاسوس این معنی است از ولایت خود تفحص آن می کرد به دیده ملکی بدید که آن شجره روح اوست و آن ثمره عشق آن آتش که ثمره می نماید هم از درخت روح او سر بر زده است از آنست که نه او را می سوزد و نه با او می سازد و آنچه گفته اند که از میوه درخت آمد اما میوه باز بر درخت نیامد برای این معنی گفته اند یعنی اگر این آتش شجره روح را بسوزد عشق تواند که از نظر رحمت معشوق در فضای قضا شجر ه ای دیگر نشاند اما اگر شجره روح مر ثمره را گم کند زود باشد که صرصر غیرت آن درخت را از بیخ برآرد چون بی ثمره بود دوام وجودش به تجدد مثل او میسر نشود زیرا که شجره را ثمره بباید تا بواسطه او بعد عدم او مثل او پدید آید و این معنی بوالعجبست ای برادر اگر آن شجره روح او نبودی و آن ثمره عشق نبودی خطاب اننی اناالله کی درست آمدی زیرا که عشق روا بود که از درخت جان عاشق مر عاشق را به خود خواند و این ندا هم ازو بدو رساند که اننی اناالله

خواهی که سخن ز جان آگه شنوی ...

عین‌القضات همدانی
 
۲

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » خاتمهٔ مترجم » بخش ۲

 

و بحمدالله و منه ذکر معالی این دولت ثبتهاالله شایع است و مستفیض و اسم آن سایر و منتشر و دیوانهای مداحان بدان ناطق و تواریخ بندگان متقدم بر تفصیل آن مشتمل و بر خصوص خواجه بوالفضل بیهقی رحمة الله در آن باب خدمتی پسندیده کرده ست و یادگاری نفیس گذاشته و فقیه بوالقاسم نیسابوری رحمه الله تاریخ نوبت همایون شاهنشاهی مدها الله پرداخته است و دران براندازه وقوف خویش نه فراخور مآثر پادشاهانه قدمی گزارده و دیگر بندگان بنظم و نثر آنچه ممکن شده است بجای آورده اند و دران برقضیت اخلاص خود مبالغتها نموده اما آن کتب هواخواهان مخلص و بندگان یک دل خوانند و این مجموع بنزدیک دوست ودشمن و مسلمان و مشرک و معاهد و ذمی مقبول باشد و تا زبان پارسی میان مردمان متداول است بهیچ تاویل مهجور نگردد و بتقلب احوال و تجدد حوادث دران نقصانی و تفاوتی صورت نبندد چه در اصل وضع کان حکمت و گنج حصافت است و بدین لباس زیبا که بنده دران پوشانید جمالی گرفت که عالمیان را بخود مفتون گرداند و در مدتی اندک اقالیم روی زمین بگیرد

و این اشارت صبغت تصلف دارد لکن چون تاملی رود و بردیگر کتب فارسی که اعیان و اکابر این حضرت عالیه مد الله ظلالها و بسط جلالها کرده اند مقابله فرموده آید شناخته گردد که این ترجمه چگونه پرداخته آمده است و در انواع سخن قدرت تا چه حد بوده است ...

نصرالله منشی
 
۳

شیخ محمود شبستری » حقّ الیقین فی معرفة رب العالمین » باب پنجم در بیان ممکن الوجود و کثرت

 

... حقیقت- جسم وجسمانیات از جواهر و اعراض به جملگی از امور اعتباری​اند به حقیقت وجود خارجی ندارند کمثل عیث اعجب الکفار نباته ثم یهیج فتراه مصفرا ثم یکون حطاما

حقیقت- وحدت چون متعین شد نقطه گشت و از سرعت انقضا و تجدد تعینات متناسبه مانند خطی صورت بست و بازاز تجدد تعین خطی جسم پیدا گشت و از تجدد تعینات جسمی حرکت مصور شد و ازتعینات متوافق زمان در وهم آمد و کثرت موهومۀ غیر متناهی نمودن گرفت کسراب بقیعة یحسبه الظمآن ماء حتی اذا جایه لم یجده شییا

حقیقت- چون از توهم وجود معدوم و ممکن و تعینات معدومات کثرت ناشی گشت الی مالانهایة هر مرتبه از او به مثابت اعداد ازواحد به خاصیتی و اسمی مخصوص شد و اختلافات عدمی نمودن گرفت و لو شاء ربک لجعل الناس امة واحدة ولایزالون مختلفین الا من رحم ربک و لذالک خلقهم ...

شیخ محمود شبستری
 
۴

شیخ محمود شبستری » حقّ الیقین فی معرفة رب العالمین » باب ششم در تعین حرکت و تجدد تعینات

 

حقیقت- تجدد تعینات به حسب اقتضای ذاتی که نسبیه​اند ونسبیت عرض است و العرض لایبقی زمانین و به حسب اقتضای منتسبین اعنی الوجود و العدم طالب و مشتاق عدم​اند و بر سرعت تمام ساری و متحرک به مرکز فطرت ذاتی خوداند که عدم است به مثابت جواهر به مراکز و تری الجبال تحسبها جامدة و هی تمرمرالسحاب

حقیقت- ظهور سرعت سریان تعین در زمان از بدیهیات است که در هر طرفةالعین حال را تجددی حاصل می​شود تا درمرتبه خویش محکوم علیه نمی​گردد به ادراک چه هر یک از اجزای آنات او مانند نهر جاری و خط ممتد می​نماید همچنین تجدد تعین مکان و سرعت سریان آن ظاهر است چه هر یک از اجزای جسم محیط که محل مکان است در حرکت مستدیر اقتضای اخفای جزو دیگر می​کند و شبهت نیست که مکان مجموع اجزای آن جسم است و تجدد تعین حرکت از ضروریات است از آنکه خروج از قوه به فعل جز به طریق تدریج صورت نه بندد مگر به تصور مبداء و منتها و عدم سکون متحرک بینهما و چون زمان و مکان و حرکت درهر طرفةالعین مبدل گردد ضرورت بود که جهات و اجسام و اعراض دیگر بدین و تیره روند که محقق است که هرآنی و جزوی را از مکان و حرکت با هر یک از معروضات ایشان نسبتی است غیر نسبت اول و هر یکی در هر طرفةالعین به حسب لبس و خلع تعین وجودی و عدمی خاص می​یابند و این معنی را محبوس و مقید زمان و مکان درنیابد بل هم فی لبس من خلق جدید

تمثیل- آفتاب وکواکب را به نسبت بابقاع در هر طرفةالعین افولی و غروبی و مشرقی و مغربی است فلا اقسم برب المشارق و المغارب ...

شیخ محمود شبستری
 
۵

شیخ محمود شبستری » حقّ الیقین فی معرفة رب العالمین » باب هفتم در حکمت تکلیف و جبر و قدر و سلوک

 

... حقیقت- حکمت از ابتلای انبیاء و اولیاء تحقق اضطرار مذکور است و ظهور فنای وجود مجازی که تعین است علی ماهو علیه کان و از این سبب در کلام مجید آیت اصطفا و اجتبا و غفران انبیا بعد از التجا و ندای ایشان ذکر فرمود چنانچه درحق آدم ع و عصی آدم ربه فغوی ثم اجتباه فتاب علیه و در حق نوح ع ولقد نادانا نوح فلنعم المجیبون ونجیناه و اهله من الکرب العظیم و در حق ابراهیم ع فلما جن علیه اللیل رای کوکبا و الذی اطمع ان یغفرلی خطییتی یوم الدین و در حق داود ع انما فتناه فاستغفر ربه و خر راکعا و اناب فغفرناله و درحق سلیمان ع و القینا علی کرسیه جسدا ثم اناب قال رب اغفرلی وهب لی ملکا لاینبغی لاحد من بعدی انک انت الوهاب فسخرنا له الریح و در حق یونس ع فنادی فی الظلمات ان لااله الاانت سبحانک انی کنت من الظالمین فاستجبنا له و در حق ایوب ع اذنادی ربه انی مسنی الضر و انت ارحم الراحمین و در حق موسی ع قال رب انی ظلمت نفسی فاغفر لی فغفرله و درحق محمد مصطفی صلی الله علیه وسلم و تخفی نفسک ما الله مبدیه و استغفر لذنبک و وضعنا عنک وزرک و اذا جاء نصر الله السورة و توبوا الی الله جمیعا ایه المؤمنون لعلکم تفلحون

حقیقت- از بحث​های سابق محقق شد که وجه احتیاج جواهر به هستی امکان است اعراض از این وجه قابل​تر و محتاج​تراند از آنکه اعراض از افعال و غیرها از جهت هستی به جواهر نیز که محل است محتاج​اند به خلاف جوهر و نیز تجدد عرض زیادت است بر جوهر که العرض لایبقی زمانین و بنابراین معنی حضرت حق تعالی جوهر یعنی نفس انسانی را در خلقت مقدم داشت بر عرض که عمل است و فرمود والله خلقکم و ماتعملون

حقیقت- فعل اختیاری را احتیاج به واجب الوجود زیادت است از اضطراری از آنکه اختیاری مسبوق است به خلق و قدرت و ارادت و اختیار دواعی و تحریک اعضاء بر وفق داعیۀ ارادت و بازهر یکی از این جمله محتاج​اند به ایجاد اسباب و علل بی حصر که آن جمله منتهی می​شود به اضطرار به خلاف اضطراری که مجرد ایجاد است و چون مختار در اختیار مضطراست اختیار عین اضطرار بود ما کان لهم الخیرة ...

شیخ محمود شبستری
 
۶

شیخ محمود شبستری » حقّ الیقین فی معرفة رب العالمین » باب هشتم در بیان معاد و بیان حشر و حقیقت فنا و بقا

 

... حقیقت- ظهور هستی در نیستی اقتضای فنای مظهر کند به حکم ظاهریت که ذاتی است مر هستی را و این دو حال به نشأتین مخصوص است و ما هذه الحیات الدنیا الا لهو و لعب و ان الدار الاخرة لهی الحیوان

حقیقت- نیست از روی نیستی هست نگردد و هست از روی هستی نیست نشود که قلب حقایق لازم آید و فنا و بقا هر دو امر اعتباری​اند که از تجدد تعینات متباینه و متوافقه نموده می​شود و وجه نیستی دایما فانی است و وجه هستی دایما باقی کل شییی هالک الا وجهه

حقیقت- بقا اسم وجود است در رتبۀ مظاهر لیکن حقیقی لازم ذات وجود بود ومجازی به حسب امتداد مظاهر متوافقه و باز فنا اسم ارتفاع تعین است مخصوص و این لازم ذات تعین بود ما عندکم ینفد و ما عندالله باق ...

... نکتة- مسافت میان دنیا و آخرت از مقوله کیف است من مات فقد قامت قیامته و کمیت تابع آن بعثت انا و الساعة کهاتین یوم کانهم یرونه بعیداونراه قریبا

حقیقت- گفته شد که تعین در هر طرفة العین منتفی و متجدد می​گردد و انتفای جزو مستلزم انتفای کل است و وجود حق تعالی فیاض مطلق است و واهب الصور بی علت و آلت و ماده و مدت پس عالم در هر طرفةالعین معدوم می​گردد و عالم دیگر موجود می​شود انما توعدون لصادق و ان الدین لواقع

حقیقت- چون غیروجود حق تعالی جز عدم نیست به ضرورت رتبت تعینات را به جملگی که مسما است به این عالم نهایتی و انقراضی بود و تعینات متوافقه مجازی را انقضایی باشد که آن مسما است به طامۀ کبری و نشأه اخری لیکن محجوب مکان و زمان را نظر به فنای چیزی که عمر آن دهور بود نرسد آن چنانکه گفته شد مگر وقتی که طی زمان و مکان کرده شود کلا سیعلمون ثم کلا سیعلمون

قاعدة- از بحث​های رفته روشن شد که قیامت کبری را سه مثال است اول آنکه در هر طرفةالعین به نسبت با هر شخص و به نسبت با جمیع عالم واقع می​شود دوم آنکه مخصوص است به عارف بعد از مرگ اختیاری به حسب ترقی و تجدد احوال و سرعت سریان و کشف اسرار سیم مشترک است میان اشخاص انسانی و مخصوص بدین نوع بعد از موت طبیعی اما طامةالکبری به نسبت با مجموع اشخاص و انواع و اجناس بود که زمان را به کلی طی کنند که وما امرالساعة الا کلمح البصر اوهواقرب و مکان را هم چنان طی کنند که یوم تبدل الارض غیرالارض و اذا السماء انشقت و اذا الشمس کورت و اذا السماء انفطرت الآیات

حقیقت- چنانکه قوت طینت مبداء در معاش پیدا می​گردد و تعینات از اوضاع و هیأت بروفق ظهور این نشأه عارض او می​شود چنانکه از قوت عناصر و امتزاج ایشان انواع و اصناف متولد می​گردد و متخیله که تصویر معانی می​کند بخصوص در خواب و ملایک و جن که به اشکال مختلفه متشکل می​شود هم چنان قوت باطنیت معاش نفسی و بدنی در معاد به فعل آید و ظاهر گردد و مناسب آن نشأه مصور و مجسم شود بر وفق آن قوت از علم و عمل و خلق که نتیجه آن بود و صور و هیأت و اسمای آن در نصوص وارد است چون حور و قصور و طوبی و رضوان و انهار و اثمار و باز اضداد آن از مار و کژدم و آتش و مالک و وجه مناسبت هر یکی از اجزاء با عملی که مترتب است بر آن بر صاحب بصیرت پوشیده نماند انما اعمالکم یرد علیکم فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید ...

شیخ محمود شبستری
 
۷

اسیری لاهیجی » رسائل » شرح بیتی از سنایی

 

... عنکبوتان مگس قدید کنند

بدان نور اللٰه بصیرتک بنور العیان که در نظر اهل کشف و شهود عالم هر لحظه ای به حسب اقتضای ذاتی خود قطع نظر از موجد نموده نیست می گردد و به مدد وجودی که عبارت از نفس رحمانی است هست می شود و از سرعت انقضا و تجدد محجوب زمان و مکان این معنا را در نمی یابد

هر زمان نو می شود دنیا و ما ...

اسیری لاهیجی
 
۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۹

 

... نه دی گذشت و نه فردا به پیش می آید

تجدد من و ما تا قیامت آغازی ست

به غیر ساختگی نیست نقش عالم رنگ ...

بیدل دهلوی
 
۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۷

 

... رشته ای جز شمع در پیراهن فانوس نیست

تا تجدد جلوه دارد شبهه معنی بجاست

کس چه فهمد این عبارتها یکی مأنوس نیست ...

بیدل دهلوی
 
۱۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۴

 

... غم و طرب نعمت است اما نصیب لذت که راست اینجا

تجدد الوان ناز دارد نیاز مهمان خوان حادث

اگرشکستیم وگر سلامت که دارد اندیشه ندامت ...

بیدل دهلوی
 
۱۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۴

 

... به قید زه نمی ماند کمان چون بی خدنگ افتد

تجدد پرفشان و غره عمر ابد بودن

نیاز خضر کن راهی که در صحرای بنگ افتد ...

بیدل دهلوی
 
۱۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۰

 

... آنیست که صد جامه زیبنده ندارد

معشوق مزاجی ست که این باغ تجدد

یک ریشه به جز سرو خرامنده ندارد ...

بیدل دهلوی
 
۱۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۴

 

... به صد فسانه زنم گر سخن تمام نباشد

دو دم به وضع تجدد خیال می گذرانم

خوشم به نشیه که جمعیت دوام نباشد ...

بیدل دهلوی
 
۱۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۵

 

... این پسته تر مصرف لوزینه نباشد

تکرار مبندید بر اوراق تجدد

تقویم نفس را خط پارینه نباشد ...

بیدل دهلوی
 
۱۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳۵

 

... جبریل بال می زند و ناز می کند

نیرنگ اعتبار بهار تجددت

با هم چه رنگها که نه گلباز می کند ...

بیدل دهلوی
 
۱۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۷

 

... تقدیر نوک خامه صنعت شکسته بود

عیش و غمی که نوبر باغ تجدد است

چندین هزار مرتبه ازیاد جسته بود ...

بیدل دهلوی
 
۱۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱۷

 

... خدنگ کس به نشان تا نشد خطا نرسید

زکارگاه تجدد عیان نشد بیدل

جز ایبقدرکه کس اینجا به انتها نرسید

بیدل دهلوی
 
۱۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰۳

 

... من رفتنم چو پرتو و شمع آمدن نی ام

بیدل تجددی ست لباس خیال من

گر صد هزار سال برآیدکهن نی ام

بیدل دهلوی
 
۱۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱۵

 

... که شمع از باد روشن می شود هرگه تو افروزی

تجدد از بهارت رنگ گرداندن نمی داند

نفس هر پر زدن بی پرده دارد صبح نوروزی ...

بیدل دهلوی
 
۲۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱۶

 

چه دولت است نشاط تجدد اندوزی

دماغ اگر نشود کهنه از نو آموزی ...

بیدل دهلوی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode