گنجور

 
۱

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۲۰

 

... وین روز جوانی به شبی برخیزد

بیداد مکن که مردم آزاری تو

در زیر لبی به یا ربی برخیزد

ابوسعید ابوالخیر
 
۲

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰

 

... پری را ماند آن بی شرم اگرنه

ز مردم مردم آزاری نیاید

به ناله یار خاقانی شو ای دل ...

خاقانی
 
۳

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۹ - بر تخت نشستن بهرام به جای پدر

 

... مردمی کرد در جهان دار ی

مردمی به ز مردم آزاری

خصم را نیز چون ادب کردی ...

نظامی
 
۴

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۸ - نشستن بهرام روز دوشنبه در گنبد سبز و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم سوم

 

... بود کارش همه ستمگاری

بی وفایی و مردم آزاری

کرد بسیار جور بر زن و مرد ...

نظامی
 
۵

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۴۵ - در یاد کردن آدم و ذرّیّۀ وی و بلا و مشقّت کشیدن از شیطان و شرف انسان فرماید

 

... تو این معنی حقیقت دان ضرورت

جهنم مردم آزاری خود دان

در اینجا دایم آزاری خود دان ...

عطار
 
۶

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

... بیا و خوی فرا مردمی و مردم کن

که هیچ حاصل ناید ز مردم آزاری

حکایت غم دل با تو من چرا گویم ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۷

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

... مردمی کن مجوی آزارم

که نه کاریست مردم آزاری

بار تو بر دلم خود بود ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۸

سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۳۲

 

... کجا خود شکر این نعمت گزارم

که زور مردم آزاری ندارم

سعدی
 
۹

سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۱

 

... به چه کار آیدت جهانداری

مردنت به که مردم آزاری

سعدی
 
۱۰

سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۱

 

مردم آزاری را حکایت کنند که سنگی بر سر صالحی زد درویش را مجال انتقام نبود سنگ را نگاه همی داشت تا زمانی که ملک را بر آن لشکری خشم آمد و در چاه کرد درویش اندر آمد و سنگ در سرش کوفت گفتا تو کیستی و مرا این سنگ چرا زدی گفت من فلانم و این همان سنگ است که در فلان تاریخ بر سر من زدی گفت چندین روزگار کجا بودی گفت از جاهت اندیشه همی کردم اکنون که در چاهت دیدم فرصت غنیمت دانستم

ناسزایی را که بینی بخت یار ...

سعدی
 
۱۱

سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲

 

... کجا خود شکر این نعمت گزارم

که زور مردم آزاری ندارم

سعدی
 
۱۲

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۰۶

 

قحبه پیر از نابکاری چه کند که توبه نکند و شحنه معزول از مردم آزاری

جوان گوشه نشین شیرمرد راه خداست ...

سعدی
 
۱۳

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۱

 

... می فروشد جامه تقوا به می

مردم آزاری به جان وا می خرد

خرمن اوقات غارت می کند ...

حکیم نزاری
 
۱۴

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶۴

 

... بر نیفتاد آخر از عالم نشان مردمی

شرم دار از مردمان و مردم آزاری مکن

چشم را دل می دهی در کشتن ما بی گنه ...

امیرخسرو دهلوی
 
۱۵

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱۱

 

... حدیث بشنو از آزار مردمان برخیز

که هیچ چیز نخیزد ز مردم آزاری

مرا که باد هوایت بر آسمان برده ست ...

امیرخسرو دهلوی
 
۱۶

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۹

 

... از روی زیبا سرکشی نیکو نیاید دلبرا

یا رخ بپوش از مردمان یا مردم آزاری مکن

بردی دلم را وین زمان گویی نمیدانم چه شد ...

اوحدی
 
۱۷

اوحدی » جام جم » بخش ۵۴ - حکایت

 

... پیش گیرد ره سبکباری

رخ بپیچد ز مردم آزاری

نیکی داد و داده بشناسد ...

اوحدی
 
۱۸

اوحدی » جام جم » بخش ۸۷ - در معنی خلوت

 

... فسق و بهتان و فتنه انگیزی

طیش و کفران و مردم آزاری

هزل و غذر و نفاق و خونخواری ...

اوحدی
 
۱۹

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

... بر بیاض صبح صادق خط زنگاری که دید

مردم آزاری و هر دم عزم بیزاری کنی

بیگناهی مردم آزاری و بیزاری که دید

چون ندارم زور و زر هم چاره ی من زاریست ...

خواجوی کرمانی
 
۲۰

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲

 

... خفته یی بیدار نبود ور بود نبود چنین

با وجود مردم آزاری چو چشم آهویت

مست مردم دار نبود ور بود نبود چنین ...

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode