سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹
... تا پادشه خراج نخواهد خراب را
قوم از شراب مست و ز منظور بی نصیب
من مست از او چنان که نخواهم شراب را
سعدی نگفتمت که مرو در کمند عشق ...
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷
... فتنه باشد شاهدی شمعی به دست
سرگران از خواب و سرمست از شراب
بامدادی تا به شب رویت مپوش ...
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸
... چو بیند دست در آغوش مستان سحرخیزت
دمادم درکش ای سعدی شراب صرف و دم درکش
که با مستان مجلس درنگیرد زهد و پرهیزت
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲
... دیوانه به حال خویش بگذار
کاین مستی ما نه از شراب است
باد است غرور زندگانی ...
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱
... که توبه در ره عشق آبگینه بر سنگ است
دگر به خفیه نمی بایدم شراب و سماع
که نیکنامی در دین عاشقان ننگ است ...
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴
شراب از دست خوبان سلسبیلست
و گر خود خون میخواران سبیلست ...
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱
... که زنده ابدست آدمی که کشته اوست
شراب خورده معنی چو در سماع آید
چه جای جامه که بر خویشتن بدرد پوست ...
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴
... پروای قول ناصح و پند ادیب نیست
هر کو شراب عشق نخورده ست و درد درد
آنست کز حیات جهانش نصیب نیست ...
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴
... هنوز در تک و پوی غمی دگر می گشت
سرش مدام ز شور شراب عشق خراب
چو مست دایم از آن گرد شور و شر می گشت ...
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶
... زین گونه صدهزار کس از پیر و از جوان
مست از شراب عشق چو من بی خبر فتاد
بسیار کس شدند اسیر کمند عشق ...
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷
... صد کاروان عالم اسرار بگذرد
مست شراب و خواب و جوانی و شاهدی
هر لحظه پیش مردم هشیار بگذرد ...
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳
... من از کجا و کسانی که اهل پرهیزند
بگیر جامه صوفی بیار جام شراب
که نیک نامی و مستی به هم نیامیزند ...
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲
... بی خلاف آن مملکت بر وی مقرر می شود
دیگران را تلخ می آید شراب جور عشق
ما ز دست دوست می گیریم و شکر می شود ...
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳
... تا کس نکند نگاه در حور
ما مست شراب ناب عشقیم
نه تشنه سلسبیل و کافور ...
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸
... چون کنم کز جان گزیر است و ز جانان ناگزیر
بی تو گر در جنتم ناخوش شراب سلسبیل
با تو گر در دوزخم خرم هوای زمهریر ...
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲
... من از تو دست ندارم به بی وفایی باز
شراب وصل تو در کام جان من ازلیست
هنوز مستم از آن جام آشنایی باز ...
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶
... بوسه ای بر کنار ساغر نه
پس بگردان شراب شهدآمیز
کابر آذار و باد نوروزی ...
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴
قیامت باشد آن قامت در آغوش
شراب سلسبیل از چشمه نوش
غلام کیست آن لعبت که ما را ...
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۶
... من آن نیم که حلال از حرام نشناسم
شراب با تو حلال است و آب بی تو حرام
به هیچ شهر نباشد چنین شکر که تویی ...