گنجور

 
۱

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹

 

... تا پادشه خراج نخواهد خراب را

قوم از شراب مست و ز منظور بی نصیب

من مست از او چنان که نخواهم شراب را

سعدی نگفتمت که مرو در کمند عشق ...

سعدی
 
۲

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷

 

... فتنه باشد شاهدی شمعی به دست

سرگران از خواب و سرمست از شراب

بامدادی تا به شب رویت مپوش ...

سعدی
 
۳

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸

 

... چو بیند دست در آغوش مستان سحرخیزت

دمادم درکش ای سعدی شراب صرف و دم درکش

که با مستان مجلس درنگیرد زهد و پرهیزت

سعدی
 
۴

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲

 

... دیوانه به حال خویش بگذار

کاین مستی ما نه از شراب است

باد است غرور زندگانی ...

سعدی
 
۵

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱

 

... که توبه در ره عشق آبگینه بر سنگ است

دگر به خفیه نمی بایدم شراب و سماع

که نیکنامی در دین عاشقان ننگ است ...

سعدی
 
۶

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴

 

شراب از دست خوبان سلسبیلست

و گر خود خون میخواران سبیلست ...

سعدی
 
۷

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱

 

... که زنده ابدست آدمی که کشته اوست

شراب خورده معنی چو در سماع آید

چه جای جامه که بر خویشتن بدرد پوست ...

سعدی
 
۸

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴

 

... پروای قول ناصح و پند ادیب نیست

هر کو شراب عشق نخورده ست و درد درد

آنست کز حیات جهانش نصیب نیست ...

سعدی
 
۹

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴

 

... هنوز در تک و پوی غمی دگر می گشت

سرش مدام ز شور شراب عشق خراب

چو مست دایم از آن گرد شور و شر می گشت ...

سعدی
 
۱۰

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶

 

... زین گونه صدهزار کس از پیر و از جوان

مست از شراب عشق چو من بی خبر فتاد

بسیار کس شدند اسیر کمند عشق ...

سعدی
 
۱۱

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷

 

... صد کاروان عالم اسرار بگذرد

مست شراب و خواب و جوانی و شاهدی

هر لحظه پیش مردم هشیار بگذرد ...

سعدی
 
۱۲

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳

 

... من از کجا و کسانی که اهل پرهیزند

بگیر جامه صوفی بیار جام شراب

که نیک نامی و مستی به هم نیامیزند ...

سعدی
 
۱۳

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲

 

... بی خلاف آن مملکت بر وی مقرر می شود

دیگران را تلخ می آید شراب جور عشق

ما ز دست دوست می گیریم و شکر می شود ...

سعدی
 
۱۴

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳

 

... تا کس نکند نگاه در حور

ما مست شراب ناب عشقیم

نه تشنه سلسبیل و کافور ...

سعدی
 
۱۵

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸

 

... چون کنم کز جان گزیر است و ز جانان ناگزیر

بی تو گر در جنتم ناخوش شراب سلسبیل

با تو گر در دوزخم خرم هوای زمهریر ...

سعدی
 
۱۶

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲

 

... من از تو دست ندارم به بی وفایی باز

شراب وصل تو در کام جان من ازلیست

هنوز مستم از آن جام آشنایی باز ...

سعدی
 
۱۷

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶

 

... بوسه ای بر کنار ساغر نه

پس بگردان شراب شهدآمیز

کابر آذار و باد نوروزی ...

سعدی
 
۱۸

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴

 

قیامت باشد آن قامت در آغوش

شراب سلسبیل از چشمه نوش

غلام کیست آن لعبت که ما را ...

سعدی
 
۱۹

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۴

 

ساقی بده آن شراب گلرنگ

مطرب بزن آن نوای بر چنگ ...

سعدی
 
۲۰

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۶

 

... من آن نیم که حلال از حرام نشناسم

شراب با تو حلال است و آب بی تو حرام

به هیچ شهر نباشد چنین شکر که تویی ...

سعدی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode