گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حیدر شیرازی

تا دل خسته به دست سر زلفت دادم

کمر بندگی ات بسته ام و آزادم

آخر ای ماه پری‌چهره به فریادم رس

کز هوایت ز فلک می‌گذرد فریادم

گر کسی از غم هجران تو شادی طلبد

منم آن کس که به غم خوردن رویت شادم

بیستون ستمت را بکشم چون فرهاد

زآنکه بی شکر شیرین تو چون فرهادم

با وجود قد رعنای تو همچون سوسن

گر همه روی زمین سرو شوم آزادم

پیش از آب و گل خود در ازل از لوح قضا

ابجد عشق تو آموخته از استادم

با وجود رخ چون آتش و آب خط تو

بر سر خاک دوان بی سر و پا چون بادم

طالعم از مه روی تو چو حیدر نبود

تا من از مادر فطرت به چه طالع زادم؟