گنجور

 
هلالی جغتایی

سایه ای کز قد و بالای تو بر ما افتد

به ز نوریست که از عالم بالا افتد

هر کجا دیده بر آن قامت رعنا افتد

رود از دست دل زار و همه جا افتد

هر که در کوی تو روزی بهوس پای نهاد

عاقبت هم بسر کوی تو از پا افتد

آنکه افتد سر ما در گذر او همه روز

کاش! روی گذر او بسر ما افتد

افتد از گریه تن زار هلالی هر سو

همچو خاشاک ضعیفی که بدریا افتد

 
 
 
هلالی جغتایی

گر ز رخسار تو یک لمعه بدریا افتد

آب آتش شود و شعله بصحرا افتد

بسکه از قد تو نالیم بآواز بلند

هر نفس غلغله در عالم بالا افتد

روز وصلست، هم امروز فدای تو شوم

[...]

صائب تبریزی

قطره بیجگری کز نظر ما افتد

شور حشری شود و در دل دریا افتد

خون فرهاد سر از خواب عدم بردارد

آتش لاله چو در دامن صحرا افتد

عذر زندانی بی جرم چه خواهد گفتن؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه