گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
هلالی جغتایی

عکس آن لبهای میگون در شراب افتاده است

حیرتی دارم که: چون آتش در آب افتاده است؟

ظاهرست از حلقهای زلف و ماه عارضت

در میان سایه هر جا آفتاب افتاده است

چون طبیب عاشقانی، گه گه این دل خسته را

پرسشی میکن، که بیمار و خراب افتاده است

بلبل افغان میکند هر لحظه بر شاخی دگر

جلوه گل دیده و در اضطراب افتاده است

چون هلالی را بخاک آستانش دید گفت:

این گدا را بین، که بس عالی جناب افتاده است