سر نمی تابم ز شمشیر حبیب
هر چه آید بر سر من، یا نصیب!
دل بدرد آمد من بیچاره را
چاره درد دلم کن، ای طبیب
ای که گویی: چونی و حال تو چیست؟
من غریب و حال من باشد غریب
تا رقیبت هست ما را قدر نیست
نیست گردد، یارب! از پیشت رقیب
زار می نالد هلالی، بی رخت
آن چنان کز حسرت گل عندلیب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خود ترا جوید همه خوبی و زیب
هم چنان چون تو جبه جوید نشیب
آنچه اول شد پدید از غیب غیب
بود نور پاک او بیهیچ ریب
چون رسید از راه آن مرد غریب
اندر آوردش به پیش شه طبیب
ای شب هجران تو روز حسیب
زهره ی شیران بچکد زین نهیب
جمله تویی از خودی ام وارهان
در ره من نیست به جز من حجیب
با تو نخواهم به اضافت حضور
[...]
جای غولست این سرای پر نهیب
مردمی خواهی از این مردم مکیب
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.