گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
هلالی جغتایی

ترا، که جان منی، ساخت ناتوان روزه

ندانم از چه سبب شد بلای جان روزه؟

زکوة حسن بنه سوی ما و روزه منه

که این زکوة بسی بهترست از آن روزه

زبان و کام ترا روزه بی حلاوت ساخت

نداشت شرمی از آن کام و آن زبان روزه

ز بس که بر در و بام آفتاب طلعت تست

بخانه تو گشادن نمیتوان روزه

رسید دور گل و روزه در میان آمد

کجاست عید، که برخیزد از میان روزه؟

در انتظار شب عید و نور مجلس یار

سیاه گشت بچشم همه جهان روزه

ز ماه روزه، هلالی، فغان مکن همه روز

خموش باش، که زد مهر بر دهان روزه