گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
هلالی جغتایی

بر سر راه تو بودم، که رسیدی ناگاه

جلوه‌ای کردی و آن جلوه مرا برد ز راه

گر به سرحلقهٔ تسبیح ملک باز رسی

قدسیان نعره برآرند که: سبحان الله!

گر به منزلگهِ وصلت نرسم معذورم

ره دراز است و مرا عمر به‌غایت کوتاه

گریه‌ای کردم و از گریه دلم تسکین یافت

آه! اگر گریه نمی‌بود، چه می‌کردم؟ آه!

صد شب هجر گذشت و مه من پیدا نیست

طرفه عمری! که به صد سال ندیدم یک ماه

عمرها دولت وصلت به دعا خواسته‌ام

ما غلامان قدیمیم و به جان دولت‌خواه

از سجودِ درِ او منع هلالی مکنید

که سر خویش نهادست به امید کلاه