نمی توان بجفا قطع دوستداری ما
که از جفای تو بیشست با تو یاری ما
بسی چو ابر بهاران گریستیم و هنوز
گلی نرست ز باغ امیدواری ما
بچشم چون تو عزیزی شدیم خوار ولی
ز عزت دگران بهترست خواری ما
غبار کوی تو ما را ز چهره دور مباد
که با تو می کند اظهار خاکساری ما
ز حال زار هلالی شبی که یاد کنم
فلک بناله درآید ز آه و زاری ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس عمیق دوستی و وفاداری اشاره دارد که تحت تأثیر جفای معشوق قرار گرفته است. شاعر بیان میکند که حتی اگر معشوق به او بیتوجهی کند، این رفتارش نمیتواند محبت او را قطع کند. او از غم و اندوهی که ناشی از دوری و بیتوجهی معشوق است، سخن میگوید و با یادآوری خاطرات تلخ، به شدت احساس درد و ناتوانی میکند. همچنین، اگرچه در چشمان معشوق خوار شده، اما این خواری را به عزت دیگران ترجیح میدهد. در نهایت، شاعر از غبار و نشانههای حضور معشوق در زندگیاش صحبت میکند که نشاندهنده تعهد و اعتبار او به این دوستی است.
هوش مصنوعی: ما نمیتوانیم محبت و دوستیمان را به خاطر بدیها و بیمحلیهای تو قطع کنیم، چون این محبت بیشتر از آنچه تو به ما بد کردهای، است.
هوش مصنوعی: ما به اندازه ابرهای بهاری اشک ریختیم و هنوز هیچ گلی از باغ امید ما نشکفته است.
هوش مصنوعی: چشم ما به خاطر محبت تو، به ذلت افتاده است، اما این ذلت نزد دیگران برای ما بهتر از عزت آنهاست.
هوش مصنوعی: به یاد تو همیشه غبار و نشانههای عشق و ارادت ما بر چهرهمان باقی بماند، چون این نشان از احترام و تواضع ما نسبت به توست.
هوش مصنوعی: وقتی به یاد شب غمگین هلالی میافتم، آسمان از غم و ناله ما به سوگ مینشیند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو خود به گوش نیاری حدیث زاری ما
که در تو کار نکردست درد کاری ما
شنوده ام که گشودی زبان بدشنامم
عزیز من چه گشاید ترا ز خواری ما
گر ای نسیم شبی بگذری بر ان سر زلف
[...]
قرار میبرد از خلق آه و زاری ما
به این قرار اگر مانده بیقراری ما
شویم گرد و به دنبال محملش افتیم
دگر برای چه روز است خاکساری ما؟
خمار صحبت تو عقل و هوش از من برد
[...]
شکست رنگ می از ترک میگساری ما
نمک به چشم قدح ریخت هوشیاری ما
کم است اشک برای سیاهکاری ما
مگر کند عرق انفعال یاری ما
نماند در دل خم نم ز میگساری ما
[...]
به سر گشودن خمهای می چو دست زدیم
کسی نکرد چو پیمانه دستیاری ما
تو غنچه گل و ماخار، اگر شوی هم بزم
به عزتت چه زیان می رسد ز خواری ما؟
بُوَد که درگذرند از گناهکاریِ ما
که بیش از گنهِ ماست شرمساریِ ما
شُدَت چه زود فراموش عهدِ یاریِ ما
به یاری تو نه این بود امیدواریِ ما
جفا و جورِ تو با ما به اختیارِ تو نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.