گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
هلالی جغتایی

برخیز و بسر وقت اسیران گذری کن

چشمی بگشا، سوی غریبان نظری کن

ای گریه، بیا، در غم هجرش مددی کن

وی ناله، برو، در دل سختش اثری کن

چون آینه هر لحظه بهر کس منما روی

زنهار! که از آه دل ما حذری کن

خون شد جگر خلق، بدلها مزن آتش

اندیشه ز دود دل خونین جگری کن

از بهر گرفتاری ما زلف میآرای

ما بسته دامیم، تو فکر دگری کن

ای خواجه، مشو ساکن بت خانه صورت

بیرون رو و در عالم معنی سفری کن

من بی خبرم، گر خبرم نیست، هلالی

از بی خبریهای من او را خبری کن

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode