گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
هلالی جغتایی

ای شاه حسن، جور مکن بر گدای خویش

ما بنده توایم، بترس از خدای خویش

خواهند عاشقان دو مراد از خدای خویش:

هجر از برای غیر و وصال از برای خویش

گر دل ز کوی دوست نیامد عجب مدار

جایی نرفته است که آید بجای خویش

ای من گدای کوی تو، گر نیست و رحمتی

باری، نظر دریغ مدار از گدای خویش

صد بار آشنا شده ای با من و هنوز

بیگانه وار می گذری ز آشنای خویش

زاهد، برو، که هست مرا با بتان شهر

آن حالتی که نیست ترا با خدای خویش

حیفست بر جفا که باغیار می کنی

بهر خدا، که حیف مکن بر جفای خویش

قدر جفای تست فزون از وفای ما

پیش جفای تو خجلم از وفای خویش

گم شد دلم، بآه و فغان دیگرش مجوی

پیدا مساز درد سری از برای خویش

چون خاک پای تست هلالی بصد نیاز

ای سرو ناز، سرمکش از خاک پای خویش

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode