گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
هلالی جغتایی

زبان او، که ندیدم ز تنگی دهنش

امید هست که بینم بکام خویشتنش

چه نازکیست، تعالی الله! آن سهی قد را؟

که از گل و سمن آزرده می شود بدنش

هزار تازه گل از بوستان دمید ولی

یکی ز روی لطافت نمی رسد بتنش

سزد که جامه جان را قبا کند از شوق

هزار یوسف مصری ببوی پیرهنش

تبارک الله! ازین سبزه ای که تازه دمید!

بدامن سمن و بر کنار یاسمنش

برادران، بسگ کوی یار اگر برسید

تحیتی برسانید از زبان منش

هلالی از لب جانان عجب حدیثی گفت!

که تازه شد همه جانها ز لذت سخنش

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode