گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
هلالی جغتایی

وه! که سودای تو آخر سر بشیدایی کشید

قصه عشق نهان ما برسوایی کشید

آخر، ای جان، روزی از حال دل زارم بپرس

تا بگویم: آنچه در شبهای تنهایی کشید

میکشند از داغ سودایت خردمندان شهر

آنچه مجنون بیابان گرد صحرایی کشید

حال ما و فتنه چشم تو میداند که چیست؟

هر که روزی غارت ترکان یغمایی کشید

بنده آن سرو آزادم، که بر رخسار گل

خال رعنایی نهاد و خط زیبایی کشید

طاقت هجران ندارد ناز پرورد وصال

داغ و درد عشق را نتوان برعنایی کشید

صبر فرمودن هلالی را مفرما، ای طبیب

زانکه نتوان بیش ازین رنج شکیبایی کشید

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode