به جلوه، جامهٔ صبر مرا قبا کردی
به یک نگه، من و دل را، ز هم جدا کردی
مشام یوسف اگر می شنید بوی تو را
هزار جامهٔ جان در غمت قبا کردی
دلم ز داغ تو ای عشق، کام خویش گرفت
ازین گهر، صدفم را گرانبها کردی
نماز زاهد افسرده می گذشت ز عرش
اگر به سرو قد یار، اقتدا کردی
حزین ، به طرز نشید تو آفرین بادا
لبم به زمزمهٔ عشق، آشنا کردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
به یک کرشمه کزان چشم دلربا کردی
چو جان به سینه درون آمدی و جا کردی
خدنگ ناز چو از غمزه راست بگشادی
به دل درست زدی، گر ز تن خطا کردی
من ار چه تیغ زنم، دل ز تو جدا نشود
[...]
چه جرم رفت که رفتی و ترک ما کردی
به خون ما خطی آوردی و خطا کردی
گرت کدورتی از دوستان مخلص بود
چرا برفتی و با دشمنان صفا کردی
کنون که قامت من در پی تو شد چو کمان
[...]
به وعدهای که نمودی عجب وفا کردی
مرا ز محنت فرزند خود رها کردی
هزار عقده ز دل ای سرشگ واکردی
بیا بیا که چه خوش آمدی صفا کردی
ز چیست سرزده بیرون شدی ز روزن چشم
چه شد که سر دل افشا و برملا کردی
همیشه خواب خوشت دور، کور کردی چشم
[...]
چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی
چه شد که شیوه بیگانگی رها کردی
به قهر رفتن و جور و جفا شعار تو بود
چه شد که بر سر مهر آمدی وفا کردی
منم که جور و جفا دیدم و وفا کردم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور ثبت نام کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.