تهمت برق تجلی ست که بر طور زدند
آتش از جلوه مرا بر دل پرشور زدند
عشقی از نو به کف خاک من افکنده بساط
باز خرگاه سلیمان، به دل مور زدند
می شود از نفسم، زخم جگرها تازه
از نمکدان قیامت، به دلم شور زدند
بخت آن بی خبران شاد که در دار فنا
باده بیخودی از ساغر منصور زدند
می چکد خون دو صد شکوه ز تار نفسم
نشتر زخمه مرا بر رگ طنبور زدند
باده خونابه و بتخانه بود ساغر عشق
طرفه آتشکده ای بر لب مخمور زدند
بزم عشق است حزین ، از که خبر می جویی؟
جام بیهوشی از آن نرگس مخمور زدند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.