دل آزاده، باخدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
دل چو خالی شد از خیال خودی
حرم خاص کبریا باشد
می رسد هر نفس نسیم وصال
خنک آن دل، که آشنا باشد
ای رخت قبله گاه مشتاقان
کس مباد از درت جدا باشد
عاشق از دست غمزه ات تا کی
کشته تیغ ابتلا باشد؟
جلوه تا چند در جهات کنی؟
از تو هر گوشه فتنه ها باشد
کفر زلف تو راهزن گردد
نور روی تو رهنما باشد
رخ برافروز تا فرو سوزد
ذره هایی که در هوا باشد
جلوه کن در لباس یکتایی
تا من و ما، تمام لا باشد
می توحید را به ساغرکن
خرقهٔ زهد،گو قبا باشد
هر چه عاشق کند، خدا کرده ست
نکته بر عاشقان خطا باشد
هرکه فانی شود ز خویش حزین
مَن رَانی فَقَد رَا باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
تا تو را در جهان بقا باشد
عز و اقبال در قفا باشد
ای بزرگی که تابش خورشید
پیش رای تو چون سها باشد
هر بزرگی که در جهان بینند
[...]
صدر بابوئیان سزا باشد
کاندرو عقل را ثنا باشد
آنکه آزاده را پس از ایزد
بندگی کردنش هوا باشد
وانکه بگذشته از پرستش حق
[...]
نه غلط گفتم این خطا باشد
که طراز سخن ثنا باشد
هرچه با من کنی روا باشد
برگ آزار تو کرا باشد
چون تو در عیش و خرمی باشی
گر نباشد رهی روا باشد
چند گویی که از بلا بگریز
[...]
هر عصایی نه اژدها باشد
هرگیاهی نه کیمیا باشد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.