بتی دارم که دل دیوانهٔ اوست
خراب جلوهٔ مستانهٔ اوست
کند سوسن به شکرش، تر زبانی
لب هر غنچه در افسانهٔ اوست
سر و کارم بود با شعله خویی
دل گرم من آتشخانهٔ اوست
نمی دانم به محفل این چه شمعیست
که جان قدسیان پروانهٔ اوست
نشان ز آن یار هر جایی چه جویی؟
دل هر ذره ای کاشانهٔ اوست
اگر میخوارهای از عشق مگسل
محبت ساقی پیمانهٔ اوست
حیات من بود در دست ساقی
شراب خضر، در پیمانهٔ اوست
حزین ازکوی معماران گل نیست
خرابات محبّت خانهٔ اوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همه عالم چو یک خمخانهٔ اوست
دل هر ذرهای پیمانهٔ اوست
چه شمع است این که جان پروانهٔ اوست
دل هر ذرّه آتشخانه اوست؟
چه شمع است اینکه جان پروانه اوست
چه گنج است اینکه دل ویرانه اوست
همه عالم چو یک خمخانهٔ اوست
دل هر ذرهای پیمانهٔ اوست
سر سلطان کل بیگانه اوست
دل درویش دولتخانه اوست
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.