قدح تا گرفتم بهاری به سر رفت
بهاری مگو، روزگاری به سر رفت
دراز است چون زلف، مدّ حیاتی
که در سایه گلعذاری به سر رفت
سر آمد مرا شمع سان زندگانی
به پا شعله آمد، شراری به سر رفت
کسی رفته معراج افتادگی را
که چون سایه در رهگذاری به سر رفت
اگر عمر هر کس به کاری به سر رفت
مرا عمر در پای یاری به سر رفت
نیاسودم امروز از بیم فردا
که مستی به فکر خماری به سر رفت
سواد جهان چیست در چشم عارف؟
سواری در آمد، غباری به سر رفت
نبودم حزین ، در میان نکهت آسا
مرا فصل گل در کناری به سر رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.