حرف غم عشق از لب خندان که جسته ست؟
این شور قیامت، ز نمکدان که جسته ست؟
از قلب سپاه دو جهان صاف گذر کرد
این ناوک شوخ، از صف مژگان که جسته ست؟
زد درگل و خار این شرر شوخ، ندانم
ز آتشکده ی سینه ی سوزان که جسته ست؟
نگذاشت به جا دامن پاکی که نزد چاک
این یوسف بی باک، ز زندان که جسته ست؟
از هم گسلد سلسلهء عقل و جنون را
دیوانه ام از زلف پریشان که جسته ست؟
گاهی دل خون گشته و گه دانهٔ اشک است
این قطره، ندانم ز رگ جان که جسته ست؟
می گردد اوا از گردش خویشش خبری نیست
گوی فلک از صولت چوگان که جسته ست؟
نشمرده، کند در گره غنچه، بهارش
این مشت زر، از لطمهٔ احسان که جسته ست؟
از چشم غزالان حرم دود برآورد
این برق بلا، ز آتش پیکان که جسته ست؟
سر تا به قدم شعلهٔ آهی ست حزین ت
یا رب ز نهاد دل سوزان که جسته ست؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.