گنجور

حاشیه‌گذاری‌های مبتدی76

مبتدی76


مبتدی۷۶ در ‫۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۰۸ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۵۸:

به گمونم در مقایسه این رباعی با همون بیت حافظ (که آقای برنایی گفتن)... مقام بابا طاهر بالاتر بوده...

حافظ میخاد در رو ببنده که خیالش نیاد دیگه! یعنی میگه که خسته م کردی.

باباطاهر چیز دیگه ای نداره جز خیال یار.. نمیخاد لحظه ای از اون خیال بدر بیاد.

 

مبتدی۷۶ در ‫۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۰۴ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۵۸:

با سلام

گمون میکنم بیت حضرت حافظ دقیقا ۱۸۰ درجه برعکسه این رباعیه...

خیال او به حافظ حمله میبره و حافظ چاره ش نمیکنه.

باباطاهر نمیخاد بزاره خیال بیرون بره..

 

مبتدی۷۶ در ‫۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۵۸ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۴۹:

وزن بیت آخر جور نیست... نباید اینطور باشه

گل از بیخ برکنیدو خار بکارید

 

مبتدی۷۶ در ‫۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰:

با سلام

آقا رضا/ساقی/... متشکرم. دمت گرمو سرت خوش باد جاوید. 

من همیشه به امید خواندن توضیحات شما میام و... شکر که تا حالا ناامید نشدم.

---------

برگ بی برگی هم ممنون...

یه توضیحی نوشتید که کپی میکنم  ""شرابِ انگوری بطور موقت موجب از یاد رفتنِ غمهای انسان می گردند ، اما شرابِ خردِ ایزدی غمِ انسان را بکلی از یاد می برد و مادامی که انسان در میکده عشق مقیم باشد غم و غصه را به درون وی راهی نخواهد بود .""

یعنی اثر شراب انگوری موقت/اثر شراب الهی دائمی/....فکر کردم اگر بنا به اقامت باشد تا غمها فراموش شود، در میکده ی عشق یاغیر عشق چه فرقی دارد؟ باید دائم می نوشید تا غمها فراموش شود. پس اثر هر دو نوع می موقتیست. حال... اگر از میخانه ی عشق آدرسی دارید بفرمایید... وگرنه ، من حدم همون میخونه ی سر کوچه مون بیشتر نیست. یعنی که شاید هر دوتاشون یکی هستند.

قران برای هدایت انسانها نازل شده. پس چطور "باد" در قران با باد های زمینی تفاوت اساسی داره؟  و "باد موافق" بنظرم یک اصطلاحه که از کشتیرانی گرفته شده. یعنی همه چیز بر وفق مراده. بعد توضیح شما میگه که باد ی که سلیمان بر آن سوار میشد از نوع باد موافقه؟ کمی گیج شدم. نتونستم توضیحات شما رو هضم کنم.

----------------------------

دکتر صحافیان عزیز...... ممنون

در خصوص نکته پایان متن تون، بیشتر توضیح بدهید لطفا.

با سپاس

 

مبتدی۷۶ در ‫۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۲۱:۵۱ دربارهٔ بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸:

یکی از بهترینهای فغانی...

بله.. انچه مراد منست خارج رنگ و بو هست...

 

مبتدی۷۶ در ‫۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۰۵ دربارهٔ حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:

سلام

فکر میکنم بیت دوم اینطور خوانده میشه:

گفتم سخن تو گفت حافظ؛ گفتا

یعنی حافظ همان سخنان تورا میگوید.

طرف هم بهش گفته که جوک نگو حافظ.

 

مبتدی۷۶ در ‫۱ سال قبل، سه‌شنبه ۸ فروردین ۱۴۰۲، ساعت ۰۳:۳۰ دربارهٔ وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶:

نام یوسفِ او یعقوب است؟ چرا؟؟ یوسف که یعقوب بشه، یعنی چه اتفاقی ابتاده؟

 

مبتدی۷۶ در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۵۲ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸:

سلام. بیت ۹ به چه معنیست؟  کفر محبت چطور تفسیر میشه؟

ممنون

 

مبتدی۷۶ در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۵:

درود و صد درود بر علی ساقی

...

هر کجا هست خدایا بسلامت دارش... 

 

مبتدی۷۶ در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۰۹ دربارهٔ وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی:

با سلام خدمت اساتید

جدای از اینکه این شعر در مورد مذکر/مونث/ زلیخا/ ولی عصر/ و یا غیره باشه ( که چندان هم مهم نیست) ؛ یه مسیر رو به زیبایی ترسیم کرده...

از بیوفایی معشوق به تنگ آمده، زبان به گله و شکایت گشوده، جزییات زیادی رو گفته، نصیحت کرده... ولی دست آخر به معشوق نرسیده... 

بقول یک شاعر... نوای عاشقان در بی نواییست/ دوام عاشقیها در جداییست

دل سوختگی و نداشتن چاره در این شعر موج میزنه. و شاعر با فراموش نکردن این معشوق، شاید عشق رو به خودش یاداوری میکنه...

بقول حضرت مولوی

غازی بدست پور خود شمشیر چوبین میدهد/ تا او در آن اُستا شود شمشیر گیرد در غزا

عشقی که بر انسان بود شمشیر چوبین آن بود/ آن عشق با رحمان شود چون آخر آید ابتلا

بنظرم خوشبخت اون کسیه که عشق رو تجربه کرده... از دوری معشوق دلش گرفته و احساس کرده نمیتونه به زندگی ادامه بده... این تجربه هرچند کوتاه باشه، ارزش بارها یاداوری رو داره... 

برای یه مبتدی مثه من، مهم مذکر یا مونث یا شیئ یا حیوان بودن معشوق نیست.. مهم تجربه عشقه... و دلتنگی هاش

(در این بین باید سکس رو از عشق جدا کرد. گرچه در ابعادی با هم آمیخته بنظر میرسن)

متشکرم از صرف وقتتون.

 

مبتدی۷۶ در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹:

با سلام

دوستان، من معنی بیت پنجم:

زر از بهایِ می اکنون چو گل دریغ مدار

که عقلِ کل به صدت عیب متهم دارد

رو نمیفهمم.. معانی ارائه شده رو خوندم.. ولی بازم درک نمیکنم...

چرا گفته "چو گل دریغ مدار" !؟؟ 

چرا مثل گل؟ و نه مثل خسیس؛ زاهد؛ عابد؛ کافر... یا هر چیز دیگه؟ من سردرگم شدم.. دلیل بکار بردن "گل" رو کسی میتونه تبیین کنه...

سپاسگذارم

 

مبتدی۷۶ در ‫۱ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۰۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:

با سلام خدمت اساتید گرامی

راجع به دین و دینداری صحبتهای زیادی شده.. از فلسفه و عرفان و غیره...

که همه ی آن روشها میتوانند به سوالاتی پاسخ دهند و در برخی موارد هم پاسخ قانع کننده ای ندارند!

ولی یه سوال ذهن مرا مشغول داشته...

امروزه، با علوم ساخت انسان) و نه خدا(  به عمر تقریبی کائنات پی بردن.. حدود ۱۳.۸ میلیارد سال... بله میلیارد سال... عمر انسان خردمند (که ما انسانها از آن گونه هستیم) حدود ۶۰هزار ساله... انقلاب کشاورزی حدود ۱۱هزار سال پیش اتفاق افتاده... همه ی این زمانها در برابر ۱۳.۸ میلیارد سال بسیار ناچیز و با تقریب خوبی ، میتونه صفر حساب بشن.. 

خداوندی که آخرین دینش رو حدود ۱۴۰۰ سال قبل رونمایی میکنه... یعنی زمانی به اندازه ی صفر... این توهین به شعور آفریدگار نیست؟ یعنی نفهمیده که دیره.. پس آدمای قبلی چی؟ اونا برن جهنم؟؟

و این ادیان الهی هیچ جهشی بوجود نیاوردن.. پیشرفتی رو حاصل نکردن.. فقط قتل و خونریزی... (توضیحات زیادی ممکنه.. ولی باعث تطویل بیهوده ی کلام میشه) 

از لحاظ زمانی هم وجود ادیان الهی؛ اصلا عاقلانه نیست.. بیشعوریه... 

فردا که ازین دیر فنا درگذریم

با هفت هزار سالگان سربسریم

ارادتمند همه ی خوانندگان محترم.. بادین.. بیدین... 

 

 

مبتدی۷۶ در ‫۱ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۹ خرداد ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:

با تشکر از آقا رضای نیک نهاد ... دمت گرم و سرت خوش باد جاوید.

همانطور که "رضا" بدرستی و بدون تعصب، جنبه های مختلف شخصیت حافظ را با لطف طبع خویش توصیف کرده اند از این شعر برداشتهای متفاوتی میتوان درک کرد.

بنظر من حافظ در این شعر به می و باده پرداخته و توصیه کرده، باده ی این جهانی یعنی شراب انگوری.  چون درک میکند که آدمی به هیچ چیز بند نیست. از یک لحظه ی دیگر هم اطلاعی ندارد. آرزوهایش طولانی هستند. و هیچ کس هم نمیتواند از تعلقات رهایی یابد. از هر چه تعلقات است که بگذریم، از تن خویش نمیتوانیم بگذریم و در بند تن هستیم. ... با آرزوهای دراز و تعلقات زیاد که خلاف خواسته ی اوست، راه رسیدن به درخت منتها(سدره المنتهی) بر او بسته میشود. رفتن آن راه بدون تعلقات ممکن است و زندگی این جهانی بدون تعلقات غیر ممکن. به یک پارادوکس رسیده است. تنها راه چاره را بیخیالی و غم نخوردن و شاد زیستن میداند... در حالی که میداند این حالت هم میسر نیست و نمیتواند شاد باشد. اینجا هم یک پارادوکس را عنوان کرده است. 

پس هر چه پیش آید خوش آید را بایستی پیش گرفت و زندگی کرد. در اینجا اعتقاد خود به یک نوع جبر را نشان میدهد... ولی جوینده گی را انکار نکرده است، گفته است بجو ولی از این دنیا مجو... شاید گفته از درون خودت بجو... شاید برای تو هم روزی یی که میطلبی در نظر گرفته باشند... میتوان گفت که خود حافظ همین طریق را در جای دیگری تجویز میکند: "شکر خدا که هرچه طلب کردم از خدا// بر منتهای همت خود کامران شدم.

متشکرم./.

 

مبتدی۷۶ در ‫۲ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۰، ساعت ۰۶:۵۷ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:

با سلام خدمت اساتید گرامی

فکر میکنم تو این غزل، سعدی یه بخش از غم هاش گفته و یه بخش هم از شادیهاش. و اون شادیها رو در نتیجه ی اون غم ها دونسته. یعنی از عدم وصال دوست رنجیده خاطر و ناراحته ولی اینکه از عدم وصال ناراحته رو دوست داره. وای اگر از نرسیدن به مراد و رهرو نبودن ناراحت و غمگین نباشه. اونوقت چه کنه؟ گفته با این توانایی و دانش ما، کار دیگری از دست ما بر نمیاد و باید جویای یارمان باشیم و امیدوار باشیم که او را دریابیم. امیدوار که روزی به خودمان برسیم. غم و شادی رو در این رابطه تعریف کرده و کل هنر زندگی، توانِ تلفیق این دو احساس با یکدیگره که انسان رو کامل میکنه. چه، اگر دائم بخواهیم شاد باشیم یا دائم غمگین، اولا امکان نداره و ثانیا تعادل نداریم و بی هدف میشیم. وقتی آن دو را بتوانیم با هم تلفیق کنیم..... درست تر پیش میرویم.

 

مبتدی۷۶ در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۶ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷:

با سلام خدمت همه ی سروران گرامی

با سلام مخصوص خدمت آقا رضای ساقی

دمت گرمو سرت خوش باد... دوست دارم این شعرو در وصف شما بگویم ؛ که در هر شعری از حافظ ،اثری از شما، دلگرمم میکند.

صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را//که دگر مادر گیتی چو تو فرزند بیارد.

معنی بیت چهارم؛ "از نظر لطف شما میبینم" رو درک نمیکنم. همه ی اون سوز و آه رو گفته از نظر لطف شما؟ این "شما" رو درک نمیکنم منظورش کیه!؟ 

لطفا راهنمایی...

 

 

مبتدی۷۶ در ‫۳ سال قبل، پنجشنبه ۵ فروردین ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴:

با سلام خدمت اساتید محترم.
حاشیه ها رو خوندم و طبق معمول درود بر آقا رضای گل که پیمانه ای نثار خاک کردند تا من هم ازیشان فیضی ببرم.
برخی این غزل رو مربوط به از دست دادن فرزند حضرت حافظ میدونن که منطقی جلوه میکنه.
برخی این غزل رو مربوط به حضرت زهرا و علی اکبر و... دونستن. که بسیار بد و غیر منطقیه... برگردان ساده ای با آن مضمون به این صورت میشه که:
حضرت زهرا با خون دل علی اکبر رو بزرگ کرد و بخاطر حسودی دیگران ازدستش داد. علی اکبر هم به شکرپاره بودن دلخوش بود که سیل فنا همه ی آرزوهاشو نابود کرد.نور چشم من از دست رفت و روزگار بر من سخت شد.و لطف و کرم خداوند هم شامل حال حضرت نشده است!!. و حضرت بسیار گریه کرده اند و دیگران شادی کردند(لابد همون حسودا) ... و حضرت میفرمایند کاش من بجای آن شاهرخ مرده بودم!!
میبینید که ایشان هیچ لطف و مرحمتی از خداوند دریافت نکرده اند و البته ایشان به خدا اعتراض دارند و ایشان اصلا توکل ندارند و... .
آهای؛ تویی که از حضرت و علی اکبر و بقیه ی قدیسین خوشت میاد... اگه درک نمیکنی چی براشون خوبه و چی بده! لطفا توهین نکن. ساکت باشی بهتره... کاش شما طرفدار دشمنانشون بودید!
من درک محدودی دارم و قصد توهین به هیچکس رو ندارم.. ولی وقتی نادانی تکرار میشه... بقدر درکم باید حرفمو بزنم.

 

مبتدی۷۶ در ‫۳ سال قبل، پنجشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۷:

در اصل حافظ با خودش داره حرف میزنه و به خودش هشدار و آگاهی میده نه به واعظ یا هیچ کس دیگری

 

مبتدی۷۶ در ‫۳ سال قبل، پنجشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۷:

با سلام.
بنظر من:
در مورد بیت آخر تفسیر آقا رضا درسته.
یه ایده ای که بنظرم میرسه اینه که : حضرت حافظ هنوز به معشوق نرسیده و در غم و ناله و نصیحت نشنوی و زجر و ... گرفتار است. هر کاری میتوانسته کرده است ولی وصال دست نداده! پس از این دوران به فساد=تباهی و ویرانی یاد کرده است. میگوید امیدی به گذشتن از این تباهی نیست. ولی باز سر تسلیم فرود میاره و میگه چون چنین تقدیری برای من رقم زدی ، کاری از دستم بر نمی آید و راه حلی ندارم، پس آنرا میپزیرم.
با تشکر

 

مبتدی۷۶ در ‫۳ سال قبل، پنجشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:

با سلام خدمت اساتید
و با تشکر از آقا رضا... شادکام باشید.
به نظر بنده:
در مورد بیت "آن شد اکنون که ز ابنای عوام اندیشم- محتسب نیز در این عیش نهانی دانست"
آن شد اکنون ؛ زمان گذشته نیست. معنی "وقت آن شده است که" میدهد
وقت آن شده است که بفکر مردمان(عوام) باشم و کاری برای آنها انجام دهم.
اگر محتسب را به معنای مامور منکرات=زاهد یا عقل بگیریم. معنی میشود که حتی عقل و زهد هم مانند من در کمک بمردم عیشی نهانی میابند.
توضیح: مراتب عرفان 4 مرحله است 1-بسوی حق 2-در حق3- بسوی خلق 4-در خلق. اینجا شاعر گفته که در مرحله چهارم هستم و بین خلق زندگی میکنم و منظورم کمک به همنوعان است. پس از گذر از همه ی آن مراحل، ظاهرا با عقل/ زاهد هم مسیر شده ام. یعنی در این مرحله دیگر بمن گیر نمیدهند و مرا سرزنش نمیکنند.
متشکرم

 

مبتدی۷۶ در ‫۳ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹:

ببخشید ... مصرع " دوستداران صاحب اسرار و حریفان دوستکام" چطوری خونده میشه؟. از لحاظ وزنی یخورده ثقیله!
مثلا اگر " دوستداران صاحب سر و حریفان دوستکام" باشه، روانتر خوانده میشه.. یعنی بجای اسرار کلمه سر- مفرد - بگذاریم.
لطفا راهنمایی... ممنون
و با تشکر ویژه از اقای رضا ساقی بابت معنی و تفسیر بیطرفانه شون... دمت گرمو سرت خوش باد جاوید.

 

۱
۲
sunny dark_mode