گنجور

حاشیه‌گذاری‌های افشین

افشین


افشین در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۱ مرداد ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:

سلام و عرض ادب

گیرم تفسیری متفاوتی بر مصرع دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند داشتید با این بیت چه می کنید:

حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار

تا بود وردت دعاو درس قرآن غم مخور

درباره تصور شرابخوارگی عرفا این بیت مولانا شنیدنیست:

شما مست نگشتید از آن باده نخوردید

چه دانید چه دانید که ما در چه شکاریم.

نور هدایت و بیداری خداوند در زندگی همه مون تابش کنه انشالله

 

افشین در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۴ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۲۴:

به نظر میاد از زبان خداوند سخن می گوید.

 

افشین در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶۴:

بر چنان چشم عیان چشم نهان بگریسته. آیا صحیح نبست؟

 

افشین در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰:

آسمانا چند گردی گردش عنصر ببین

آنکه یک دیدن کند ادراک آن

سالها نتوان بیان نمودن از زبان

هشت صد سال پیش گردش عناصر را ادراک کرده و علم به تازگی اثبات نموده 

 

افشین در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۱:

می فریبم مست خود را او تبسم میکند.

پروردگار نصیب کنه چنین ارتباطی را

 

افشین در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷:

ممنون از گود مشد و آقای رضا بابت تفسیرهای دلنشبن

مولانا هم بد جوری از غیبت معشوق شکایت می کند:

هر کجا تخمی بکاری آن بروید عاقبت

بر نروید هیچ از شه دانه احسان چرا

بی ترازو هیچ باذاری ندیدم در جهان

جمله موزونند عالم نبودش میزان چرا؟

کاشکی میشد فهمید چرا معشوق این چنین می کنه.

 

افشین در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱۵:

به نظر میاید این شعر برای لحظه خاصی از حلول خداوند سروده شده. جایی که احساس می کند خداوند حضوری کوتاه خواهد داشت و قصد ترک کردن او را دارد. گویی به او می گوید آهسته تر برو و شتاب نکن اما سپاسگذار یک نظر او هم هست و آن را از صدقه او می داند. دو بیت آخر محشر است ابتدا می گوید با جان به دل رجوع کردن باعث دیدن عالم غیب و ملک و پری می شود اما قدری اگر از آن هم بالاتر روی صورت و صورتگری دیگر وجود ندارد بلکه صفات نیک هست که حضور دارند.

شیوه سامندری: عقیده بر آن بود سمندر پس از سوختن در آتش از آن دوباره زمده خارج می شود.

این شعر با خوانش بهمن شریف شنیدنیست. 

 

افشین در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۵ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵:

از نوشتار برخی دوستان می توان ابنچنین تصور کرد حافظ با چنان درک بالای عرفانی که به مشاهدات عالم غیب دست یافته احتمالا عاشق زنانی سیاه چشم هست که بنا به مصالح یی پنهان عشق آنان را در سینه نگه می دارد.

به نظر بنده قطعا صحبت از عشق به خداوند هست و همه عارفان از دوری عشق او شکایت میکنند و حتی به او طعنه میزنند.

شیخ محمود از حالات لب و زلف و چشمهایش می گوید و مولانا  او را معشوق با غمزه وملاحت خطاب می کند و عراقی به دنبال کام گیری از اوست و نظامی که گوی سبقت را از همه ربوده ...

سیه چشمان به معنی جمع نیست بلکه فرد است و رقیب یا نگهبان و میهمن از اسما خداوند است. او در حال گله گذاری از اوست همچون همه عارفان . از دست او به گردون شکایت میبرد...در شعری دیگر از زلف سیاهش شکایت میکند و در جایی حیرت میکند از حضور مستانه و بی پرده او ... آری خداوند قطعا همان معشوق اوست

 

 

افشین در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱:

قطعا مراد از می شراب ربانی است که زاهدنما ها از آن بی خبرند و منظور از مردم نادان اینان هستند.

 

 

افشین در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰:

از درد دوری معشوق یا همان پروردگار مینالد.نه حافظ همه کسانیکه به حقایق عالم غیب پی برده اند و معشوق رویی به آنها نشان داده و بعد خود را گم کرده است  مینالد. در جایی دیگر میگوید: دل از من برد و روی ازمن نهان کرد.... مولانا هم زهر این دوری را چشیده وبارها شکایت کرده حتی آن دفع کردنش که برو شه به خانه نیست را گدایی کرده و تندی دربانش را به جان خریده.

گفتم شیشه مرا بر لب سنگ میزنی 

گفت چو لاف عشق زد تیغ بلاش میزنم.

هر که در خواب خیال لب خندان تو دید

خواب از از او رفت و خیال لب خندان ننشست.

بله خلاصه که بلا رورگاریه عاشقیت

 

افشین در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۸:

یکی از زیبا ترین و پر مفهوم ترین اشعار مولاناست.

تو نه آنی که فریبی ز کسی صرفه بجویی

تو همه لطف و عطایی تو به ایثار فریبی

با صدای بهمن شریف شنیدنی است.

 

افشین در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۱:

گهی در کوی بیماران چو جالینوس می گردد

گهی بر شکل بیماران به حیلت زار می آید

عجبا

 

 

افشین در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱۰:

گفت چرا نهان کنی عشق مرا چو عاشقی

من ز برای این سخن شهره عاشقان شدم.

بنده به این ایمان دارم که مولانا با پروردگارش گفتگو می کرده.

 

افشین در ‫۲ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۹ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۹:

دوختم آن دو چشم را چشم دگر گشوده ام.

حیرت آوره که درباره چشم سوم و متافیزیک صحبت میکنهِ

 

افشین در ‫۲ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴:

عارفانی همچون مولانا وحافظ به مرحله عین الیقین رسیده اند و اجازه دارند بخشی از مشاهداتشان را برای کمک به سالکین دیگر آشکار نمایند هرچند اجازه افشای بسباری از اسرار عالم غیب را ندارند و بارها به این ممنوعیت و حفظ اسرار الهی اشاره کرده اند. حال ما میخواهیم عظمت بی نهایت مشاهدات ایشان را تبدیل به چیزی در قالب کلمات محدود بکنم تا برای ذهن ناتوانمان قابل درک باشد
حافظ نکته پرداز بی بدیلیست ومیگوید چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند نمی گوید چون نشنیدند حقیقت یا چون نجستند حقیقت. مذاهب و مکاتب فلسفی متفاوتند اما حقیقت واحد هست و به این حقیت نمیتوان رسید مگر در عالم مشاهده و در عالم مشاهده بر او آشکار شده جسم خاکی انسان همچون پیمانه یی هست که روح الهی همچون می ربانی در آن نهان گشته است.

 

افشین در ‫۲ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۸:

من نور پاکم ای پسر نه مشت خاک مختصر
آخر صدف من نیستم من در شهوار آمدم.

ای نسخهٔ نامهٔ الهی که توئی
وی آینهٔ جمال شاهی که توئی
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست
در خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی
جسم نبود و جان بدم با تو بر آسمان بدم
هیچ نبود در میان گفت من و شنود من
مرا حق از می عشق آفریدست
منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی
مولانا ارزش بسیار زیدی برای عظمت انسان قایل شده انسان امروزی ارزشهایی برای خودش قایل شده که بیشتر ضد ارزش هستند

 

افشین در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۵:

همه نقدها شمردی به وکیل درسپردی
بشنو از این محاسب عدد و شمار دیگر
به نظر بنده:
تمام جهدها و تلاش هایی که به نظرت با ارزش بود را انجام دادی وبرای خداوند فرستادی اما وقتی حضور واقعی خداوند را بتونی احساس کنی و حقیقت محض الهی را دریافت کنی میفهمی که آنطور که فکر میکردی نبوده و اعداد وارقام راستین عملکردت را از خداوند دریافت خواهی کرد.
وکیل و محاسب از اسما خداوند میباشد.

 

افشین در ‫۴ سال قبل، چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۰۴:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:

احسان جان
داستان زندگیت من رو بیاد داستان بوسف در مثنوی انداخت که چطور در قعر زندان خدا یوسف را به خود مشغول کرد.

 

افشین در ‫۴ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۵:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:

این همه حاشیه بر یر نوع شعر دریغ از یک حاشیه برای شرح مفهوم شعر.

 

افشین در ‫۴ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۵:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

عرض ادب و احترام
شاید این بیت دیگر از اشعار مولانا راهگشای مفهوم خربنده باشد:
گیرم این خر بندگان خود بار سرگین می کشند
این سواران باز می مانند از میدان چرا؟
به نظر حقیر خر بنده اشاره به کسانی دارد که کالاهای بی ارزش دنیوی را بار خر کرده در حالیکه بسمت محضر الهی در حرکتند . هدف غایی آفرینش شان را فراموش کرده و غرق در متاع بی ارزش دنیوی شده اند.
سپاس

 

۱
۲
sunny dark_mode