گنجور

حاشیه‌گذاری‌های یعقوب جعفری

یعقوب جعفری


یعقوب جعفری در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲ فروردین ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۰۷ در پاسخ به داود پورسلطان دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیع بند - که یکی هست و هیچ نیست جز او:

دوست عزیز، مطلب این بیتی که آوردید سخن هاتف نیست، بلکه سخن دلبر ترساست که در پاسخ هاتف می گوید. چون هاتف به او می گوید:

ره به وحدت نیافتن تا کی

ننگ تثلیث بر یکی تا چند؟

نام حقِّ یگانه چون شای

که اَب و ابن و روحِ قُدْس نهند؟»

لب شیرین گشود و با من گفت

-وز شکرخند ریخت از لب قند-

که گر از سرِّ وحدت آگاهی

تهمت کافری به ما مپسند

بنا بر این هاتف عقاید مسیحیان را به خاطر اعتقاد به تثلیث، آلوده به شرک می داند همانگونه که در قرآن کریم هم آمده: لا تقولوا ثلاثة انتهوا... در پاسخ، دلبر ترسا تثلیث را توجیه می کند.

بهتر است در قضاوت هایمان دقت کنیم.

           با تشکر، جعفری

 

 

 

یعقوب جعفری در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۷ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۳۱ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیع بند - که یکی هست و هیچ نیست جز او:

با سلام و تشکر ویژه از سایت سودمند گنجور،درباره این قسمت از ترجیع بند: «ما در این گفتگو که از یک سو - شد زناقوس این ترانه بلند - که یکی هست و هیچ نیست جز او - وحده لااله الا هو» موضوعی را یاد آور می شوم که شاید برای عزیزان فرهیخته جالب باشد. احتمال قوی می رود که هاتف در اینجا، مطلب را از روایتی از حضرت امیرالمؤمنین (ع) اخذ کرده باشد که به آن «ناقوسیه» گفته می شود و آن را شیخ صدوق در کتاب الامالی صفحه 225 (مجلس چهلم) و هم در کتاب معانی الاخبار صفحه 231 با سند معتبری نقل کرده است.

بی هیچ توضیحی متن روایت را در اینجا می آورم:

حارث بن اعور از اصحاب امیرالمؤمنین علی(ع) می گوید: روزی با آن حضرت به شهر حیره (شهری در کنار کوفه) ‌رفتیم که ناگاه به دیری رسیدیم که ترسایی در آنجا ناقوس می‌نواخت، پس حضرت فرمود: ای حارث؛ آیا می‌دانی این ناقوس چه می‌گوید؟!

عرض کردم: خدا و رسول خدا و پسر عمّ رسول خدا بهتر می‌دانند.

حضرت علی (ع) بیان داشتند: مَثَل می‌زند برای دنیا و خرابی و بی‌وفایی آن و می‌گوید: لا اله الا الله حَقاً حَقاً، صِدقاً صِدقاً، اِنَّ الدُّنیا قَد غَرَّتنا، شَغَلَتنا وَ استَهوَتنا، یَابن الدُّنیا مَهلاً مَهلاً، یَابن الدُّنیا دَقّاً دَقّاً، یَابن الدُّنیا جَمعاً جَمعاً، تُفَنی الدُّنیا قَرناً قَرناً، ما مِن یَومٍ یَمضی عَنا، اِلا اَوهی مِنا رُکناً، قَد ضَیّعنا داراً تَبقی، وَ اَستَوطَنا داراً تَفنی، لَسنا نَدری ما قَرَّطنا فِیها اِلا لَو قَد مِتنا. شهادت می‌دهم به یگانگی خداوند و حال آن که حق است، راست است راست است، به‌درستی که دنیا ما را فریب داد و مشغول کرد و دررابطه‌با آخرت عقل ما را ضایع و نابود نمود و ما را گمراه ساخت. ای فرزند دنیا؛ پس انداز و به تأخیر انداز کارهای دنیوی را، ای فرزند دنیا؛ هر روز کوبیده می شوید و در فشارید از مصیبت ها و تا چند یکدیگر را در فشار می‌گذارید برای به دست آوردن دنیا؟ و به‌زودی درهم‌شکسته خواهید شد. ای فرزند دنیا؛ تا کی جمع می‌کنی اسباب و مال دنیا را؟ پس بدان دنیا از بین می‌برد مردم قرن را از پس قرنی دیگر، هیچ روز نمی‌گذرد از عمر ما مگر آن که یک رکن از ارکان بدن ما ضعیف‌تر گردد، به‌راستی که نابود کردیم خانهٔ باقی را و وطن خود گردانیدیم خانهٔ فانی را، نمی‌دانیم که برای آن دنیا چه کوتاهی کردیم، مگر پس از اینکه می‌میریم.

پس حارث عرض کرد: یا امیرالمؤمنین؛ آیا نصاری می‌دانند که صدا و نوای ناقوس این معنی را بیان می‌دارد؟

حضرت فرمودند: اگر می‌دانستند، مطمئن باش مسیح را شریک خداوند نمی گردانیدند.

حارث می‌گوید: من روزی دیگر به نزد آن نصاری که در آن دیر بود رفتم و گفتم: تو را به حق مسیح این ناقوس را مجدد بنواز به آن ترتیبی که پیش‌تر می‌نواختی؛ پس چون شروع کرد به زدن هر مرتبه من یک فقره از آنچه حضرت علی (ع) فرموده بود می‌خواندم و بر نوای آن منطبق می‌گردید تا به پایان رسید، پس آن راهب گفت: به حق پیغمبر شما سوگندت می‌دهم تو را که بگویی چه کسی این را به تو آموزش داده و بیان نموده است؟

حارث عرض کرد: آن شخصی که دیروز با من همراه بود، او این را به من تعلیم داد.

راهب پرسید: آیا میان آن بزرگوار و پیغمبر شما خویشاوندی وجود دارد؟ حارث پاسخ داد: پسر عمّ اوست.

پس آن دیرنشین مسلمان گردید و گفت: والله که من در تورات خوانده‌ام در آخر پیغمبران پیغمبری خواهد آمد که صدای ناقوس را تفسیر خواهد کرد و پیغمبر شما خاتم‌الانبیا  و دینتان بر حق است.