گنجور

حاشیه‌گذاری‌های فرزانه

فرزانه


فرزانه در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ فروردین ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵:

Farzaneh: بد نیست ابتدا اشاره اندکی به رابطه نمادین بلبل ، درخت و باغ در کلام شعرا و بخصوص مولانا داشته باشیم . در اوستا و برخی از متون فارسیِ میانه بر جنبه‌های نمادین رابطۀ گل، درخت با بلبل، پرنده تأکید بیشتری شده است. مثلاً در اوستا درخت همه‌درمان یا vīspō-biš همراه با سیمرغ (شاهین) توصیف می‌شود (نک‍ : ۱ / ۴۰۰)؛ نیز در بندهش درخت بس‌تخمه را هر سال سیمرغ می‌افشاند (نک‍ : ص ۸۷). در اغلب اسطوره‌های ایرانی نیز درخت و پرنده از عناصر اصلی و تکرارشونده محسوب می‌شوند. درخت جایگاه پرندگان است و در اسطوره‌ها و متعاقباً داستانها و افسانه‌ها از روان درخت سخن رفته است؛ روانی که در درخت می‌زید، غالباً به‌سان پرنده ظاهر می‌شود (مختاریان، ۱۲۳؛ برای نمونۀ تجلی روح درخت در قالب بلبل، نک‍ : ه‍ د، بلبل سرگشته). بنابراین، می‌توان استعاره‌های ادبی مبنی بر هم‌نشینی گل و بلبل را با اسطورۀ درخت و پرنده پیوند داد.  باغ در نظر مولانا، سرشار از زندگی است؛ و او رویای باغی را می‌بیند که «فلک یک برگ اوست» (همان، دفتر ۲ بیت ۳۲۳۱). باغ خاکی دست کم بازتاب کوچکی از این باغ ملکوتی است، . باغ در غزل مولانا، صحنۀ رویارویی خزان و بهار، زاغ و بلبل و نمایشگاه و جلوهگاه درختان و گلهای گوناگون است که هرکدام نقشی در این پرده دارند. باغ مولانا، باغی است پرهیاهو. او در نگاهش به باغ، تنها رنگ‌ها و بوها را نمی‌بیند بلکه رفتار و گفتارها را در می‌یابد. با ورود به باغ مولانا، گویی به بازاری پرهیاهو وارد شده‌ای که همۀ اجزای آن در پی هدفی گرمِ داد و ستدند.  مولانا بلبل را نماد عاشقی می داند که از باغ وصال حق جدا شده و خود و شمس را بدان تشبیه می کند؛ حتی این پرنده را در عالم واقع نیز از باغ ملکوتی خداوند می داند و خود را نیز عندلیب الرحمن می خواند. در واقع بلبل را روح و نماد یادکرد محبوب ازلی و ابدی و نماینده وی از دیدگاه مولانا شمس الدین تبریزی است. مختاریان پرنده را نماد روح و رابطه با جهان ماورا، و درخت را رابط میان زمین و آسمان و نماد جاودانگی می‌داند که ابعاد گسترده‌تری از آن در هنر و عرفان نیز متجلی است. غزل شمارهٔ ۴۵_ دیوان شمس با لب او چه خوش بود گفت و شنید و ماجرا خاصه که در گشاید و گوید خواجه اندرآ با لب خشک گوید او قصه چشمه خضر بر قد مرد می‌بُرد درزی عشق او قبا مست شوند چشم‌ها از سکرات چشم او رقص کنان درخت‌ها پیش لطافت صبا بلبل با درخت گل گوید چیست در دلت این دم در میان بنه نیست کسی تویی و ما گوید تا تو با تویی هیچ مدار این طمع جهد نمای تا بری رخت توی از این سرا به چند بیت ابتدایی غزل مراجعه کنیم ، با لب او : لبِ چه کسی ؟ چه کسی در را باز می کند ؟ خواجه که می گوید بیا کیست ؟ در اینجا میتوان خداوند را در پاسخ سوال ها نام برد . ولی مولانا در بیت بعدی تصور ما را بر هم می زند: با لب خشک!! خداوند دریای رحمت و فیوضات است و خشکی لب بر او مصداق ندارد. قصه چمشه خضر تکلیف را برایمان واضح می کند(کسی که در کنار دریا هم باز تشنه است //گوید او من مستسقیم آبِم کِشد /گرچه می دانم همین آبم کُشد.) .پیر و مراد مولانا شمس تبریزی و یا هر پیر و مرشدی که خواننده باور دارد . آن پیری که با عشق درونی خود به ذات الهی توانایی ارشاد و پُر کردن وجود مرید را دارد، لباسی در حد و اندازه مرید می دوزد ،(به اندازه ظرفیتش به او می دهد.) و در این حضور همه مست عشق الهی می شوند و درخت که نماد رابط میان عالم دنیا و عالم معناست (شجره معروشه تاسدره المنتهی) به سماع می پردازد و باد صبا که نماد و پیک عاشقان است با وزیدن به درخت او را به سماع و برقراری ارتباط بین دنیا و معنا می کند . ✅حال بلبلی که در کل این ماجرا خودش سرمست شده است و نماد روح مست شدن سالکان و مریدان است به کلام آمده و میگوید: تمام چون و چراها و دغدغه هات را رها کن، این حجم درگیر چه گفتند؟_چه گفتیم ؟ _ چه دارند ؟_چه نداریم ؟_چی و چرا شد ؟_چی و چرا نشد؟ را رها کن خارج از بُعد زمان شو و در حال باش و هر انچه از گذشته و آینده در ذهن داری را رها کن و در لحظه باش که هیچ چیز نیست جز تو و ما که مست عشقیم . هر انچه تو می گویی فقط توهم بودن است (هستِ ، نیست نما) _ درخت گل : سالک با در لحظه بودن همرنگ عاشقان الهی شو بقیه غزل هم تایید همین ابیات است، تا همین جا را هم به سختی و به عشق شما عزیزان توانستم بنویسم (برداشت شخصی) دوستون دارم

 

فرزانه در ‫۲ سال قبل، یکشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۹۲:

کسی که معشوق زمینی داشته باشد بالاخره زمان وصال به آرامش می رسد. ای بی مانند (خطاب به واصلان) کسی که از عشق دنیایی خارج بشوند و به عشق الهی دست یابد و یک چنین شخصی (مانند تو) در می یابد که چه خدای عظیم و ناشناخته ایست. * آب و گل : اشاره به انسان هبوط یافته: انسان دنیای ناسوت *نگار : یار_ معشوق *نادره: بدیع ، کمیاب *کو : که او *غریب : ناشناخته،شگفت آور، دور افتاده *شهریار : پادشاه، درکلام مولانا خداوند

 

فرزانه در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۸۹:

*اتش.. ، قدما معتقد بودند جهان از اتش ساخته شده است. *زبانه : شعله آتش  *شش جهت : بالا،پایین ، شمال، جنوب، شرق و غرب _اطراف *آه کردم : از حیرت آه کشیدم * دست بر دهانم بنهاد : مانع از گفتن اسرار الهی شد .

 

فرزانه در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۵۷:

پیوند به وبگاه بیرونی

 

فرزانه در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۵۸:

حال روحی(مزاج) ما با عشق ازلی ،شاد و خوش خواهد بود . طبیب و درمان بیماری روحی ما، عشق است این عشق که از آن صحبت می کنم زاییده و نتیجه عمل کسی (دنیایی) نیست، این عشق ازلی و پیوسته در جریان است و زندگی بدون این عشق ازلی مفهومی ندارد. *پیوسته: مداوم *نتاج:زاییده شده *نی داد: عدالت نیست

 

فرزانه در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۵۹:

پیوند به وبگاه بیرونی

 

فرزانه در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۶۲:

با عرض سلام، به نظر بنده، کلید درک معنای این دو بیت، در فهم منظور مولانا از واژهٔ «کار» است. فرهنگ‌های لغت و‌ لغت‌نامه‌های فارسی برای واژهٔ «کار» در حدود چهل معنا نوشته‌اند که با مراجعه به فرهنگ‌های عمید و معین و لغت‌نامهٔ دهخدا می‌توانیم آن‌ها را بیابیم و از گستردگی معناهای مختلف و متفاوت «کار» در زبان و‌ ادب پارسی مطّلع شویم. و امّا مولانا؛ زمانی که در دیوان شمس و‌ مثنوی شریف سخن از «کار» به میان می‌آورَد، خیلی وقت‌ها(با توجه به سخنانی که پس از آن می‌گوید) منظورش معمولاً یک عمل مهم یا مهم‌ترین و با ارزش‌ترین عمل است. به عنوان مثال یکی از ابیات مهمّ و کلیدی وی در دفتر ششم چنین است: کار، او دارد که حق را شد مرید بهرِ کارِ او‌ زِ هر کاری بُرید یعنی اصلا کار مهم(و بلکه مهم‌ترین کار) در این دنیا، مرید حق بودن و پیروی از ارادهٔ حق است و کسی کار مهم انجام می‌دهد که به خاطر خدا از سایر کارها بریده باشد. در تایید این سخن در همان دفتر ششم می‌فرماید: کار، تقوی دارد و دین و صلاح که از او باشد به دو عالم فلاح به این ترتیب، درک این حقیر از معنای آن رباعی چنین است: آن تن و‌ جسم جوان و شادابی که خودش را آگاهانه به سرزمین کربلای بلاخیز تو می‌اندازد، کاری کرده است کارِستان. چون بلا را برای تو به جان خریده است و کار را برای تو و رضای تو(خداوند) انجام داده است. او اگر حتّی به ظاهر بی‌کار هم باشد، در واقع مهم‌ترین کار را انجام داده است. والله‌العالم. و … خدا داناست

 

فرزانه در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۶۱:

رباعی شمارهٔ 461_ مولانا انان که با عقل میخواهند به حقیقت خداوند برسند، کلامشان نزد اهل دل (عارفان و واصلان ) ارزش بسیار ناچیز ندارد . عارفان از بندگان خاص درگاه الهی هستند و رها کردن هر آنچه از پدیده ها و جلوه های دنیایی که در مسیر سلوک است را بها رسیدن به این درگاه می دانند. * محققان : متکلمان و صاحبان عقل جزیئ * درگاه: آستان الهی *خاصگان :واصلان ، عارفان *شاهنشاه: خداوند *خرج راه: هزینه رسیدن به مقصد،انچه در مسیر از دست داده می شود .

 

فرزانه در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۶۶:

پیوند به وبگاه بیرونی

 

فرزانه در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۷۰:

*کاب حَیَوان :که آب حیات زندگی جاودان

 

فرزانه در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۷۱:

پیوند به وبگاه بیرونی

 

فرزانه در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۷۳:

*ناف بر عشق بریدن : کسی پیوسته خواهان عشق الهی باشد وآن را تکرار کند * دانه دید زآنجا برَمید: هر زمان پدیده دنیوی(طعمه)،یا هرچیزی که مانع ذکر او باشد. دور می شود. *پرید بدان سوی که مرغی نپرید : به آنجا توجه کرد و به آن سمت پرواز کرد که جولانگاه سیمرغ است و هر کس را بدان راه نیست. *مرغ: نماد انسان که پر دارد ولی بخاطر چسبندگی به دنیا پرواز را فراموش کرده است.

 

فرزانه در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۷۶:

*آن رفت : اشاره به عشق دنیایی که پایان یافت * اسباب و علل: ساز و برگ (پدیده های دنیوی) و دلیل آنها *همه باد : مانند باد ،بی ارزش * بحر : دریا بر بحر کجا بُوَد : راه به دریا (وحدت الهی) ندارد * کَهگِل : کاه و گل

 

فرزانه در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۷۷:

*جان: روح * خرقه قالب: به جسم پیوست *سرنا: نوعی ساز بادی از خانواده نی که در آن دمیده می شود ( مولوی جسم آدمی را به سرنا تشبیه کرده که توسط دم الهی در آن دمیده می شود. این نفخه الهی که سرشار از عشق است، در جسم انسانی که به این عشق پی برده مستی بوجود می آورد بیخود شدن از خود شدن)

 

فرزانه در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۷۸:

*جانم : روحم *ره : راه *کیوان: دارای حلقه های روشن ، به این دلیل که سیاره زحل در میان ستارگان به کندی حرکت می‌کند، نام خدای زمان را به آن داده اند و نماد آن یک داس را نشان می‌دهد که خدای زمان حمل می‌کرده است. همچنین نام سیاره زحل به لاتین «ساترن» به معنای خدای کشت و زرع است.  *ره کیوان : اینجا شهود *اجزای تنم خاک...: جسمم درخاک است *بانگشت بنویس: با انگشت رقم بزن (تشبیه)_فرمان الهی *خیز: امر به برخاستن *بَرجهم : از جا بپا خیزم

 

فرزانه در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶:

سلام بر صوفی، زاهد ، خانقاه، در کلام حافظ حاوی نکات مثبت نیست و حافظ آنان را افرادی ظاهرساز ، متظاهر و دورو می داند و معتقد است در باطن به حرام و حلال اهمیت نمیدن . پاردم:چرم و تسمه ای که بر زین می دوزند و زیر دم اسب قرار میگیرد ،زین را محکم می کند تا بهتر سواری بگیرند ، پاردمش دراز باد: آرزو می کند صفت حیوان بودنشان زیاد شود، مانندحیوان بخورد و چاق شود. حیوان خوش علف: حیوانی که هر علفی را می خورد ، در انسان حلال و حرام سرش نمیشود . او می گوید این قشر متظاهر که خودشان به حرام و حلال بودن کسب و قوتشان اهمیت نمیدهند و هر لقمه ای را تناول می کنندو شرط پارسایی که داشتن ورع است را رعایت نمی کند مانند حیوان هستند و با طنز می گوید که الهی حیوانیت در آن ها بیشتر شود . در بیت دوم حافظ، خودش را مخاطب قرار میده ولی منظور صوفیان است اگر در راه درست قدم برداری (شما که با نام حضرت علی ع اقتدا می کنید و گفتگو می کنید) شاه نجف (حضرت علی ع)همان که نامش را میبرید اراده و همت و عنایت او شامل حالتان خواهد بود. در این بیت ارادت حافظ به مولا علی ع نمایان است .

 

فرزانه در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴:

۱_سمن بویان*، غبارِ غم چو بنشینند، بنشانند پری رویان، قرار از دل، چو بستیزند بستانند محبوبان و زیبارویان وقتی در کنارعاشق باشند آنچنان آنان را جذب می کنند که غم را از دل عاشقان می زدایند .زمانی که به نزاع و لجاجت می پردازند، قرار از دل عاشق می برند. *سمن بویان: معشوق ، انان که بوی گل یاسمن می دهند. *ستیزیدن: نزاع کردن، لجاجت کردن ۲_به فتراکِ* جفا* دل‌ها، چو بربندند، بربندند ز زلف عنبرین جان‌ها، چو بگشایند بفشانند وقتی زیبارویان دل رابا مهر صیدکردند و اسیر جور و ستم خود ساختند دیگر کار دل ساخته است ،و زمانی که موهای تاب دل یا بافته خود را باز کنند دل های عاشقان اسیر شده از تاب زلف های آنها فرو می ریزد . *فتراک:بندچرمی پشت زین که با آن صید یا اسیر را می بندند *فتراک جفا: با مهر و محبت بستن و بعد ستم کردن ۳_به عمری یک نفس، با ما چو بنشینند، برخیزند نهالِ شوق در خاطر چو برخیزند، بنشانند بعد از عمری یک لحظه با ما بنشینند و برخیزند، در دل ما نهال شوق می نشانند. ۴_سرشکِ گوشه گیران را چو دَریابند، دُر یابند رخِ مهر* از سحرخیزان نگردانند، اگر دانند آن سمن رویان اگر به احساسات و اشک صاحبدلان توجه ای داشته باشند و آن را درک کنند جواهری مانند مروارید به عنوان پاداش بدست می آورندو اگر بدانند محبت کردن به آنان که سحرگاه با خداوند به راز و نیاز می پردازند چه پاداشی دارد به آنان بی مهری نمی کنند. *رخ مهر:روی محبت، نگاه مهر آمیز ۵_ز چشمم لعل رُمّانی* چو می‌خندند، می‌بارند ز رویم، راز پنهانی چو می‌بینند، می‌خوانند وقتی می خندند از چشمم اشک خونین (=اشک سرخ مثل لعل رُمّانی) فرو می ریزد، وقتی چهره مرا می بیند راز قلبم را می خوانند. *رُمّان: انار *لعل رُمّانی :مرواریدی به رنگ دانه انار 🔺۶_دوایِ دردِ عاشق را، کسی کو سهل پندارد ز فکر، آنان که در تدبیرِ درمانند، در مانند دوای درد عاشق را طبیب مدّعی و عام نمی شناسد و کسی که این درمان را آسان بگیرد در درمان آن ناموفق خواهد بود . ۷_چو منصور، از مراد آنان که بردارند، بر دارند بدین درگاه، حافظ را چو می‌خوانند، می‌رانند آنان که مانند منصور اسرار غیب را می دانند، به دار آویخته شده اند، وقتی حافظ را به این درگاه دعوت می کنند ،باز از درگاه می رانند. 🔺۸_در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند که با این درد اگر دربند درمانند درمانند وقتی مشتاقان به این درگاه روی نیاز می آورند به آنها اعتنایی نمی کنند و معنی این کار این است که اگر با درد عشق به سراغ درمان آمده اید درمانده اید و چاره ای ندارید. (=درد عشق درمان ندارد.) 🔺 در حافظ به تصحیح دکتر یحیی قریب بیت ششم موجود است. در تصحیح دکتر خانلری، تصحیح سایه و تصحیح دکتر هروی این بیت نیست . در تصحیح علامه قزوینی بیت هشتم اصلاح شده بیت ششم است که تخلّص حافظ به آن افزوده شده است. اگر بیت ششم حذف شود بیت هشتم معنی و مفهوم کاملتری در اختیار قرار می دهد .

 

فرزانه در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:

غزل عاشقانه است که برای حفظ ردیف کلام حافظ دچار تصنع شده است . ۱_ مرا چشمیست خون افشان، ز دست آن کمان ابرو جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو _از دست آن زیبا رو (کمان ابرو) چشم من خون گریه می کند ،آن کسی که بخاطر زیبایی جمالش (چشم و ابرو او) در جهان آشوب بپا خواهد شد ۲_غلام چشم آن تُرکم* که در خوابِ خوش مستی نگارین گلشنش* روی است و مُشکین سایبان ابرو _اسیر چشم زیبا رویی هستم که وقتی بر اثر مستی بخواب رفته است صورتش مانند باغ پرُ گل است و سیاهی ابروانش مانند سایبان در باغ است. *تُرک: زیبا رو *گلشن : باغ ۳_هلالی شد تنم* زین غم که با طغرای* ابرویش که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو _از شدت غم خمیده شدم که با وجود هلال ابروان معشوق که مانند طغرای است، ماه چگونه بخودش اجازه میدهد که هلالش را آسمان نمایان کند؟ حافظ هلال ابرو یار را با ماه در اسمان مقایسه کرده است. *هلالی شد تنم : خمیده شدم *طُغرا: تحریر زینتی اسم فرمانروایان که در بالای فرمان ها می آمد ۴_رقیبان* غافل و ما را از آن چشم و جبین* هر دم هزاران گونه پیغام است و حاجب* در میان ابرو _ رقیبان (نگهبانان) بی خبرند که من با این زیبا رو چه عالمی دارم و اشاره های ابرو و پیشانی یار هزاران پیغام خوش برایم دارد.ابروان او نقش پرده دار(رابط) دارند. *جبین: شقیقه، پیشانی *رقیبان : عاشقان، نگهبانان *حاجب :پرده دار ، ابرو ۵_روان گوشه گیران* را جبینش طرفه گلزاریست که بر طرفِ سمن زارش همی‌گردد چمان* ابرو _پیشانی یار من برای روان رندان مانند گلزار زیبایی است که گویی ابرو های او در اطراف گل های یاسمنش گردش می کنند.(ابروی او در باغ پیشانی با حرکات خود عشوه و اشاره می کند.) *گوشه گیران: رندان *چمان، چمیدن : راه رفتن ، خرامیدن ۶_ دگر حور و پری را کس نگوید با چنین حُسنی که این را این چنین چشم است و آن را آن چنان ابرو _دیگر هیچکس نمی توانند در برابر زیبایی معشوق من از زیبایی چشم و ابرو حور و پَری حرف بزند. ۷_ تو کافردل*، نمی‌بندی نقابِ زلف و می‌ترسم که محرابم* بگرداند خمِ آن دل سِتان ابرو _تو بی رحم روی خود را با نقاب مویت نمی پوشانی و من می ترسم که قبله گاه من را هلال زیبایی ابروان تو عوض کند *کافر دل: بیرحم محرابم: قبله گاه، محل نماز ۸_اگر چه مرغ زیرک بود حافظ در هواداری به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو _اگر چه حافظ مانند مرغ زیرک بود و آسان به دام نمی افتاد، عشق می ورزید ولی اسیر نمی شد، یار او را با غمزه چشم کمان ابرو صید کرد.

 

فرزانه در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱:

معانی لغات: آب روی خوبی: آبی که به روی خوبی طراوت می بخشد چاه زنخدان: گودی چانه همدستان: هم رای و موافق خرابی: مستی و بی پروایی جان من و جان شما: جان مرا مثل جان خود عزیز دار و حفظ کن جم: جمشید

 

فرزانه در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:

معانی لغات کلّه: چتر، خیمه کله بستن : خیمه زدن، پوشاندن سحاب ابر صبوح:انچه در صبح می خورند، اینجامی گساری الصبوح:بساط می گساری اصحاب: یاران ژاله: شبنم المُدام:شراب، می احباب: دوستان زُمُرُد: اینجا سبزه های باغ راح: شراب مُفَتح الابواب: باز کننده درها حقوق نمک:حق محبت و حمایت بررُخ: به سلامتی روی او

 

۱
۲
sunny dark_mode