میثم ططری
ایرانپژوه و اسلامپژوه
میثم ططری در ۱ سال قبل، شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۰۳ در پاسخ به محمد طاها کوشان mkushantaha@yahoo.com دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸۴:
این موارد در دیگر چامهسرایان هم دیده میشود که گاهی رباعیای از یک چامهسرا با همان همانندی در کلیات یک چامهسرای دیگر نیز هست. دادن عنوان «دزد» شایسته نیست!
میثم ططری در ۱ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۵۷ در پاسخ به رامین ق دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۴:
چون مهراب این سخنِ زال را بشنید، آفرین گفت،
اما در دل او را ناپاکدین «بَد دین، بیدین» خواند.
میثم ططری در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۱۳ در پاسخ به حمیدرضا غفاري دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰:
امر به معروف و نهی از منکر بر همهی مسلمانان نیازین است، حتی از سوی خواجه شیراز. مصراع دوم به آیه ۳۸ سوره شریفه نجم اشاره دارد:
أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَیٰ = هیچکس بار گناه دیگری را بر دوش نمیگیرد.
لخت دوم از بیت دوم «هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت» میتواند به آیه ۳۹ همین سوره مبارکه اشاره داشته باشد: وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَیٰ = و اینکه برای انسان بهرهای جز کوششِ او نیست.
به معنی دست بر داشتن از امر به معروف و نهی از منکر هم نیست. حافظ با وجود مسلمانیِ خود، از ریاکاریهای گروهی از همدورههایِ خود مینالد که ظاهر و باطنشان یکی نیست که امروزه نیز بسیار راستآمد دارد. بسیار نیازین است که برای درک بهتر و درستتر این چامهسرا، کتابهایی که از سوی حافظ شناسان که زندگیشان را در راه این شناخت گذارده و پیرامون ایشان نوشتهاند، خوانده شوند.
میثم ططری در ۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۹ دی ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۲۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۴:
پنداوسی یا پیداوسی گونهای کیسه پول بوده است. بنگرید به: پیوند مقاله
میثم ططری در ۱ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۷ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۳۷ دربارهٔ کسایی » دیوان اشعار » سوگنامه:
برای پرنده کلنگ، بنگرید به دیدگاه من در:
میثم ططری در ۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۵ دی ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۲۷ در پاسخ به رضا کرمان دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:
درود. رویِ بخش پایانی پیامِ من شما نبودید، سخنی بر سر قدیسزدایی چامهسرا بود که گویا مردم چشمداشت این را دارند که سعدی را در ترازوی سده بیست و یکم بگذارند و بسنجند، و این که نباید سخن و دیدگاه اشتباهی داشته باشد.
البته «از نظرِ شما» روانترین و بهترین ترجمه است، «از دیدِ من» یکی از ضعیفترین ترجمههاست که جدا از ترجمهی دور و ناروان بخشهای زیادی از آن، مترجم برداشت و دیدگاۀ فردی خود را در درون پرانتزها وارد کرده است! برای نمونه، همین آیه هفده حج را تیزنگری بفرمایید:
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَارَیٰ وَالْمَجُوسَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَیٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ
«همانا کسانی که ایمان آوردهاند و کسانی که یهودی و صابئین و مسیحی و زرتشتی شدهاند و کسانی که شرک ورزیدند، بی گمان خداوند روز قیامت میانِشان داوری میکند، همانا خدا بر همه چیز گواه است».
اینجا سه تا موصول «الَّذِینَ» داریم: موصول نخست، مسلمانها هستند. موصول دوم، اهل کتاب هستند. موصول سوم اهل شرک هستند. همان گونه که میبینیم، زرتشتیها و صابئین جدا از مشرکان و در دستۀ اهل کتاب جای گرفتهاند. اساساً «آتشپرست» و «ستارهپرست» با «دستهی اهل کتاب» که توحیدیست، دوگانگی دارد. گبر با مجوس تفاوت دارد. مَجوس برگرفته از مَگوش پارسی کهن است که در آرامی به این ریخت در آمده و سپس وارد زبانِ خویشاوند خود، عربی، شده است. مذهبهای خودساخته نیز که از اصل اسلام (قرآن) دور شدهاند، بدعتهایی وارد آن کردهاند. دین مَزدیسنی نیز از این هنجار بیرون نیست و بسا گروهی از باورمندان آتش را از نمادین بودنِ آن دور کرده و سپندینگی (= قدوسیت) بدان دادهاند. اما روی هم رفته، مَزدیسنی دین یکتاپرسی است، البته برپایهی گاثهها که سخن تنها و تنها بر سر یکتایی «مزدااَهورَه» است، نه آن چنان که در اوستای نو اهریمن نیز در آفریدن انباز است. قاعدتاً برای خُردهگیری به یک دین یا مذهب، به اصل آن پسگشت میشود، نه به گفتارها و کردارهای خودگفته و خود-کردهی پیروان آن دین و مذهب. آتش امروزی در نزد زرتشتیها نیز نمادین است، نه آنکه آن را پرستش کنند. مگر برخی ناآگاه چنین کنند.
جای دادن دورۀ زندگیِ زرتشت (ع) در اواخر مادها نیز اشتباهیست که در گاهنگاری سنتی دوران ساسانیان رخ داده است که گوید میان ایشان و اسکندر ۲۵۶ سال دوریست. کاهش دوران اشکانیان از ۴۷۶ سال به ۲۸۴ سال در گاهشماری سنتی، به خوبی آشکار میکند که به پایان رساندن هزارۀ دهم، تنها با دستکاری دوران فرمانروایی شاهان شدنی بوده است. نویسندگان دوره اسلامی نیز متاثر از همین گاهشماری سنتی بودهاند. هرتسفلد و برخی دیگر به آن دامن زدهاند که ویشتاسپی که زرتشت (ع) دینِ خود را به دربارِ او برده است همان ویشتاسپ پدرِ داریوش یکم است. اما پدرِ داریوش شاه نبود که حال دربار هم داشته باشد، شهربانی بود که از سوی شاه ماد گماشته شده بود. نخستین شاه این دودمان، کوروش بزرگ بوده است. من نیز زمانی چنین میپنداشتم، اما تفاوت زبانی گاثَهها (گاتاها) با زبان اوستای نو بسنده است که این انگاره بی پایه و اساس را رد کند. دگرگونی مزدااَهورَه در گاثهها به اَهورَه مزدا (با فاصله) و سپس اَهورَهمزدا (بدون فاصله) در اوستای نو، نیازمند یک دورهی زمانی بسیار دور از هم هستند. کُندی در دگرگونی زبانهای ایرانی را میتوان از تکامل زبان پارسی نو پی برد. امروزه برای هر فرهیختهی ایرانی پی بردن به زبان فردوسی و رودکی روان و دریافتنیست و اینگونه نیست که زبان هزار و اندی سال پیش را نفهمند. زبان گاثه ها بس کهنتر از زبان پارسی باستان است. بر این پایه، سرایش آن به دورانی بس دورتر از دورهی هخامنشیان برمیگردد. اگر این پیامبر در اواخر دورۀ مادها و اوایل دورۀ هخامنشیان میزیست، امکان نداشت که از قلمِ نویسندگان باستان بیفتد، اما زمانِ پیامبر چنان از ایشان دور بوده که هر کدام دورهی زمانی چند هزار سالهای برشمردهاند. چگونه شدنیست که کزانتوس که تنها یک نسل پس از زرتشتِ دورهی هخامنشی میزیسته، زمانِ پیامبر را ۶۰۰ یا ۶ هزار سال پیش از خود بداند؟ هرودُت که یکسر از او نامی نمیبرد، زیرا زمان حضرت زرتشت چنان در این دوره دور بوده است که خود هرودُت نیز از آن آگاه نبوده، وگرنه غیرممکن است که وی از این انقلاب بزرگ دینیِ جامعهی ایران در آن زمان بیآگاه بوده باشد. حتی در زمان افلاطون که اندیشمندان یونانی با انجمنهای ایرانی در تماس بودند و از دانشِ ایشان بهرهمند میشدند، زمان پیامبر را به شش هزار سال پیش از لشگرکشی خشایارشا به یونان گزارش کردهاند. پلینیوس مهتر نیز از شاگردان افلاطون زمانی بازگو میکند که به بیش از شش هزار سال پیش از ترسایی میرسد (Naturalis Historia XXX:3). این زمانهای دور و دراز نشان از آن دارد که این پیامبر به زمانی بس کهنتر از ایشان میرسد. به هر روی، زمانِ ایشان به میانهی سده هجدهم پیش از میلاد برمیگردد. و دهها استدلال و برهان دیگر که در این پیام نمیگنجد که آورده شود.
افراط کاری افراد گوناگون در هر زمینهای برآیند ترسناکی در پی خواهد داشت و به باور دینی کرانمند نمیشود و اساساً اسلام (قرآن) ریختن خون را سزاوار «قصاص» میداند که خود برهانی استوار بر رد خونریزیست. جنگ دفاعی جستار و سخن دیگریست. جنگهای جهانی که به دور از این باور، بلکه رهبرانش با آن ستیز داشتند، کمابیش سد میلیون کشته بر روی دستِ بشریت گذاشتند.
میثم ططری در ۱ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۴ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۲۰ در پاسخ به رضا کرمان دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:
ترجمهی آیات اشتباه است. ترجمهی الهی قمشهای پر از اشتباه است و شوربختانه قرآنی که در خانهی بیشتر مردم هست، ترجمهی ایشان میباشد. من نمیدانم کِی میخواهند دست از چاپ این ترجمه بردارند.
قاعدتاً باید «ستارهپرستان» را دستهی اهل شرک جای میداد، حال آنکه صابئین در «الذین» دوم، یعنی دستهی اهل کتاب جای گرفته است. «مجوس» نیز به چم «گبر» نیست. از مگوش پارسی باستان میآید که به مغان نمارش میکند. تیرهای از مردم ماد بودند که دین مَزدیَسنی را پس از زرتشت (ع) به دوش گرفته بودند.
سعدی نیز سخنان و برداشتها و دیدگاههای اشتباهی دارد و به این معنا نیست که یک سخن اشتباهش، دیگر سخنانش را رد و ناپذیرفتنی میکند.
میثم ططری در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۰۳:۵۰ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲:
با توجه به دگرگونی میان «ت» به «د»، واژهی خردومند دگرگونیافتهی واژۀ خرَتومَنت (= خردمند) در زبان پارسی باستان و اوستایی میباشد. بلفخت نیز از واژهی الفتخن در زبان بلخی - از زبانهای ایرانی خاوری - به چم «گردآوری کردن، اندوختن» میباشد.
میثم ططری در ۱ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۲ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۰۳:۵۸ در پاسخ به افشین آرامش دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:
پس آشکار شد که نبیگِ نراقی و زیارتنامههای خودنوشت را با آن آیه قرآن یکی گرفتهاید. اینکه نراقی و زیارتنامهها چه میگویند یک مسئلهست و اینکه آیه قرآن چه گفته مسئلهی دیگر. به اندازه کافی از این نوشتهجات خواندهایم! همانگونه که پیشتر گفتهام، آیه قرآن آشکار است که دربارهی چه سخن گفته است. هر کسی آن آیه را بخواند و درونمایه آیه را تیز بنگرد، به این تفسیر به رایهای همیشگی پی خواهد برد. از سویی، سوره صافات در مکه نازل شد و آن زمان امام علی هنوز سنی نداشت که کسی بخواهد از این شهاب درخشنده، امامت را برداشت کند. چرا باید در قرآن از پسرخواندهی پیامبر (ص) - زید - آشکارا سخن برود، اما از امام رازگونه و مبهم سخن بگوید؟ پاسخ روشن است: چون شهاب درخشنده پیوستگیای با این برداشت ندارد. اینکه بخشی از آیه بُرش زده شود در جایگاه مغلطه نقل قول ناقص است. یکی هم میتواند پیدا شود و از شهاب درخشنده سلمان پارسی را برداشت کند! فرمودید که در درک قرآن باید بسیار باهوش بود، پس، من نیز پیشنهاد میکنم آیه را از روی هوش بخوانید که دربارهی چه سخن میگوید. آماجِ حافظ شیرازی نیز از شهاب ثاقب این برداشتِ شما نیست.
این نیز ناگفته نماند، قرآن در سوره قمر چهار بار خود را برای پندآموزی آسان دانسته است و پیوسته از «یا بنی آدم»، «یا ایها الناس»، «یا ایها الذین آمنوا»، «یا ایها الانسان»، «هدی للناس»، «بصائر للناس» و جز اینها سخن فرموده، که نشان میدهد همهی مردم مورد خطاب هستند، نه آن انگشت شمار که هفتاد بطن (!) را میدانند. بله، قرآن خوانیست که هر کس روحش فربهتر باشد، از این خوان بهرهی بیشتری بر میگیرد.
میثم ططری در ۱ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۵۰ در پاسخ به افشین آرامش دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:
قرآن کریم کتاب رازآلودی نیست که از امام علی با نام شهاب درخشنده یاد کند. این تفسیر به رای با آیه ناهمسان و ناسازگار است و مفهوم آن را یکسر به هم میزند.
میثم ططری در ۱ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۳۱ در پاسخ به علی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۳:
نخست آنکه غربیها چه میگویند در جایگاه فرنودآوری (= استدلال) نیست. مانند این است برای اُستوانش سخنِ خود بگوییم چون حسنعلی جعفر گفته، پس درست است. این مغلطه توسل به مرجع میباشد. دوم آنکه گفتن بیت «عمر کرد اسلام را آشکار / بیاراست جهان را چو باغ بهار» برای یک اهل تسنن هم در جایگاه کفر است که عمر دین اسلام را آورد (آشکار کرد!)، چه رسد به یک شیعهمسلک خراسانی مانند فردوسی. اسدی توسی فرزانه در ستایشِ پیامبر (ص) فرمود:
یکی تن وی و خلق چندین هزار / برون آمد و کرد دین آشگار
ببرد از همه گوی پیغمبری / که با او کسی را نبُد برتری
(گرشاسبنامه، رویه ۲، به کوششِ حبیب یغمایی، انتشارات طهوری، چاپ دوم: ۱۳۵۴)
چگونه میشود اسدی توسی که پیروِ سبکِ فردوسی فرزانه بوده این را دانسته که پیامبر (ص) دین را آشکار کرده، اما فرزانهی توس ندانسته؟ در اینکه فردوسی شیعه بوده هیچ گمانی نیست، تنها دوگانگی به اینجا برمیگردد که از کدام فرقۀ شیعه بوده است. دیباچه آغازین شاهنامه نشان میدهد که باور فلسفی او با فلسفهی اسماعیلیان شیعی همسویی دارد. صفویان شیعهمسلک نیز در گسترش و خوانش شاهنامه بسیار کوشش میکردند. این بیتی که عُمَر دین اسلام را آورد، با بیتهای پیشین در ناسازگاری تام است و در معتبرترین تصحیح شاهنامه (خالقی مطلق) الحاقی و ساختگی برشمرده شدهاند. سواستفادههای همان نژادپرستها از فردوسی فرزانۀ توس اندازهی بال مگسی ارج و ارزی ندارد و آنچه که بر پژوهندگان آشکار و مهم است (نه عوام)، باورِ خود فردوسی فرزانه میباشد.
میثم ططری در ۱ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۵۱ در پاسخ به سوشیانت دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۷ - شرح انما الممنون اخوة والعلماء کنفس واحدة خاصه اتحاد داود و سلیمان و سایر انبیا علیهمالسلام کی اگر یکی ازیشان را منکر شوی ایمان به هیچ نبی درست نباشد و این علامت اتحادست کی یک خانه از هزاران خانه ویران کنی آن همه ویران شود و یک دیوار قایم نماند کی لانفرق بین احد منهم و العاقل یکفیه الاشارة این خود از اشارت گذشت:
بهرهگیری از بیش از ۲۶۰۰ آیه قرآن و حدیثهای نبوی فراوان، ارزشِ این نبیگ را به این پایگاه رسانده است.
میثم ططری در ۱ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۵۷ دربارهٔ ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۷۲ - وطن دوستی:
یادآور سخنی منسوب به پیامبر است: حُبُّ الوَطَنِ مِنَ الإیمانِ «میهندوستی بخشی از ایمان است»
چه اینکه این سخن در نبیگهای دست اول حدیثی نیامده و کهنهترین نوشته مرزباننامه است که به گونه مرسل بازگفته، اما درونمایهی آن فَرْهَت و ارزش والایی دارد.
میثم ططری در ۱ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۵ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۸:۵۳ دربارهٔ افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۴ - تحصیل اجازه خشایار از پدرش برای رفتن بشکار:
ریشهیابی و معنی کوه قفقاز
پلینی مَهتر Pliny the Elder آن را برگرفته از واژۀ کروکاسیس Croucasis در زبان سکاهای ایرانی به چم «سپیدِ برفی» گزارش کرده است [Natural History, VI:XIX]. این نام باید یونانیشدهی واژۀ سکایی خرُهوکاسی Xrohukasi بوده باشد که آن را به چم «درخشان همچون برف» گرفتهاند. بخشِ نخستِ آن با واژۀ هندواروپایی کْرو و کریوس (= یخ) در یونانی همدیسی دارد. چه واژۀ کاس در سَنسکریت و اوستایی به چم «درخشان» نیز می باشد، بخش دومِ آن باید نام قوم کاسی باشد. از این رو، باید «کوهیخ کاسی» برگرداند.
با توجه به دگردیسی میان «ک» به «ق» در زبانهای ایرانی (مانندِ کَند به قند و جز اینها)، نام کوه و منطقهی قفقاز برگرفته از کوفکاس و سپس کوهکاس یعنی «کوۀ کاسیها» (تیرهای کهن از زاگرسنشینان ایرانی) میباشد. کوف زبان پارسی میانه برگرفته از کَئوفَه (= کوه، کوهانِ شتر) در زبان پارسی کهن و زبان اوستاییست که همچنین ریشهی نام کوفه (= شهر بلند) در عراق میباشد. واژگان کوفُس κυφός و کوفو κύ̄φω به چم «تپه، قوز، کوژ، گوژ (برآمدگیِ پشت)» در زبان یونانی کهن با این واژگانِ ایرانی خویشاوندی دارد. در زبان لیتوانیایی کَئوکَس به چم «پشته، کوهچه، کوهه، توده، تل» (= Hillock) تحتِ تاثیرِ نام ایرانی قفقاز، و کوپرَه به چم «کُپه، تل، پشته، کوهانِ شتر، قوز: کوز» نیز برگرفته از این واژهها مینماید.
نامِ نیای اسطورهایِ مردمان قفقازنشین ناخ (وایناخ)، کاوکاس نیز ریشه در همین واژه دارد. بسنجید با نام کاوکاسُس، نیای پنداشتهشدهی چِچنها و اینگوشها.
میثم ططری در ۱ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۳۱ در پاسخ به محمدحسین طبری دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳:
جناب طبری گرامی،
این چامه ها در ناسازگاری تام با نوشته های عمر بن خیام هستند. پیش تر نبیگ هایی در این زمینه نوشته شده است و این دو فرد را که نامی همسان دارند، از یک دیگر بازشناخته شدهاند: ۱. خیامی یا خیام از شادروان استاد محمد محیط طباطبایی ۲. تحلیل شخصیت خیام از شادروان علامه جعفری.
با یک رباعی، هیچ جستار فلسفیای حل نمیشود، مثنوی که نیست. هیچ کدام از رباعیات این فرد هیچ جستاری از جستارهای فلسفی را حل نکرده است، دو بیت می گوید و از حل مسئله می گریزد. اکنون، نوشتههای فلسفی عمر بن خیام در زمینۀ استدلال های فلسفی را بسنجید...
میثم ططری در ۱ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۲۸ در پاسخ به متفکر دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۸:
می گوید اگر درکی از صورتِ بی صورتِ خداوند یابید، هم صاحبخانه و هم خانه و هم کعبه شمایید.
یعنی خداوند را در نهاد و نهانِ خود دارید. بیت چهارم، یعنی بیت پس از این، گواهی بر همین است. مولانا در بیت پنج و شش، با پرسش این درک را می پرسد. همۀ این غزل این را می گوید کسانی هستند که به کعبه میروند، اما هیچ درکی از دارندۀ آن نمییابند، تنها سرگشته بیابان هستند.
میثم ططری در ۱ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۲۲ در پاسخ به متفکر دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۸:
«پرده» در بیت پایانی، چه پیوندی با شرک دارد؟ و شما چگونه به این برداشت نازل رسیدی؟
برای درکِ بهترِ بیت پایانی، به بیت پنج و شش بنگرید:
بیت پنجم: «آن خانه (= کعبه) جای لطیفی است و نشانه های آن را گفتید، اکنون از دارندۀ آن خانه نشانه هایی بگویید»
بیت ششم: «(اگر به راستی) از آن باغ که رفتید و دید، یک دستۀ گُل از آن کو؟ (نشان دهید). اگر از دریای (شناخت/آمرزشِ) خداوند آمده اید، گوهری از آن کو؟ (نشان دهید)»
و اکنون بیت هفتم:
«با این همه سخنان، آن رنجی که برای رسیدن به آن خانه برتافته اید، گنجِ شما می شود، دریغا که خودِ شما پردۀ پوشانندۀ آن گنج هستید»
میثم ططری در ۱ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۱۳ در پاسخ به Star Stari دربارهٔ خیام » ترانههای خیام (صادق هدایت) » از ازل نوشته [۳۴-۲۶] » رباعی ۳۳:
همواره دو خیام با مَنِش و اندیشه دگرسان را در هم آمیخته و یکی می پندارند. گویا خیام چامه سرا همۀ بار دانش فلسفیِ خیام فیلسوف را به یدک می کشد. این چامه ها در ناسازگاری آشکاری با نوشته های عمر خیام فیلسوف می باشد. در اینجا پیامی گذاشته ام و خواندن آن دو کتاب دربارۀ مَنِش این دو خیام که بازشناخته ام سودمند است:
میثم ططری در ۱ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۴۴ در پاسخ به ملیکا رضایی دربارهٔ خیام » ترانههای خیام (صادق هدایت) » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۷۴:
به هر روی، پیامبر کهنِ ایران آن را پلید و ناپاک دانسته است.
میثم ططری در ۱ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۳۸ در پاسخ به آفت بم دربارهٔ خیام » ترانههای خیام (صادق هدایت) » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۷۴:
می/باده هیچ پیوندی با اصل آیینِ زرتشت (ع) ندارد، و اساساً ایشان آن را ناپاک و پلید دانسته است (گاتاها، هات ۴۸ بند ۱۰).
واژۀ مَذَ در هات ۴۸ بند ۱۰ به چم «باده/می» و «هر چیز مستی آور» می باشد، که برابر آن در زبان عربی «خَمْر» است. در زبان سَنسکریت که برادرِ زبان اوستایی است، مَدَ و مَدیَه است که به همان چمار می باشد. بر این پایه، همان گونه که از سرودهای زرتشت (ع) دیده می شود، می/باده را حرام دانسته است. اما پس از درگذشتِ این پیامبر، مُغ ها باورهای پیشا-زرتشتی را دگر باره وارد آیینِ او کرده اند. آشکار هم نیست که اصطلاحات مِن در آوردی «می اسلامی» دیگر چیست!
برپایه آن چه هرودُت گزارش کرده، مُغ ها یکی از چند تیرۀ مادها بوده اند (Histories I:101). از این رو، خود هویتی ایرانی داشته اند، نه آن که هویتی برای ایرانیان باشند.
گَبْر نیز چمارهای گوناگون دارد و همیشه به چم «بت پرست» نیست. واژه «کافر» از ستاک «کفر» به چم «پوشاندن» است، که منظور «پوشاندن حق» می باشد. در قرآن برای «کشاورز»، واژۀ کافر نیز به کار برده شده است که در اینجا یعنی کسی که دانه را زیر خاک می پوشاند (حدید/۲۰).
آیا واژۀ کافر و کفر همیشه بار منفی دارد؟ خیر. همیشه چنین نیست و بستگی دارد که به چه و که کفر ورزیده شود، چنان که بر مومنان است که «نسبت به طاغوت کافر باشند» (البقره/۲۵۶).
اشتباه دیگرِ شما این است که زرتشتیان را در کنار زندیقان آورده اید و در پایان نتیجه هم می گیرید که دلیلش این است که «پیرو مذاهب ابراهیمی نبوده اند»! آیه ۱۷ سوره حج که چیز دیگری می گوید: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَارَیٰ وَالْمَجُوسَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَیٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ
«همانا کسانی که ایمان آورده اند و کسانی که یهودی و صابئین و مسیحی و زرتشتی شده اند و کسانی که شرک ورزیدند، بی گمان خداوند روز قیامت میانِشان داوری می کند، همانا خدا بر همه چیز گواه است»
اینجا سه تا موصول «الَّذِینَ» داریم: موصول نخست، مسلمان ها هستند. موصول دوم، اهل کتاب هستند. موصول سوم اهل شرک هستند. همان گونه که می بینیم، زرتشتی ها جدا از مشرکان و در دستۀ اهل کتاب جای گرفته اند.