گنجور

حاشیه‌گذاری‌های یوسف حسنی اسکوئی

یوسف حسنی اسکوئی


یوسف حسنی اسکوئی در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۸:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:

با سلام

در سال 1367 یک شعری در روزنامه چاپ شده بود  در رابطه با این شعر، بصورت مسمط مخمس نوشته شده بود قسمتهایی از این شعر یادم مونده که در در ذیل براتون مینویسم اگر کسی از دوستان بصورت کامل این رو داره برامون بفرسته شاید هم بعضی قسمتها رو اشتباه بنویسم نام شاعر یادم نیست:

یا رب چرا سرو سهی از بوستان میرود

کز رفتنش سیلاب خون از از دیدگانم میرود

از من بگو با ساربان کز تن توانم میرود

ای ساربان آهسته ران آرام جانم میرود

وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود

کی دل شود محذور از او یا دیده ام معذور از او

هر جای دل مستور از او در دیدگانم نور از او

شوریده سر مخمور از او کاشانه ام معمور از او

من مانده ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او

گویی که نیش دور از او در استخوانم میرود

افتاده ام چون بیهشان اندر دیار خامشان

خون دل از دیده فشان از هجر ماه مهوشان

لعل لب او در نشان گیسوی او عنبر فشان

او میرود دامنکشان من زهر تنهایی چشان

دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود ...

 

sunny dark_mode