گنجور

حاشیه‌گذاری‌های مصطفی

مصطفی


مصطفی در ‫۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:

گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز :

عشق محاسبه گر (!) از نقص وفا در معشوق سخن گفته ، آنجا که چیزی داده و چیزی در قبالش دریافت نکرده..

 

گفتا ز "خوبرویان" این کار کمتر آید : 

اما پاسخ چنین می گیرد که معشوق را نقصی نیست و او بی نیاز است از آموختن..(این کار کمتر آید)

نقص را در خود بجوی تا درک خوبرویی را بیاموزی 

 

گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم : عاشق که به مرحله بینش و درک فراخوانده شده چنین فهم کند که برای دیدن معشوق از طریق نظر کردن به انتظار خیال او‌بنشیند ، چنان که راه بر کسی بستن تنها به معنای سد کردن حرکت او نیست ، بلکه راهزنان بر راهی به انتظار می نشینند تا هنگام رسیدن قافله بهترین دارایی آنها را بستانند ، چنان که غالبا قافله پس از غارت شدن در حرکت کردن در مسیر خود آزاد است. عاشق چون راهزنی برای لحظه دیدن روی یار به کمین می نشیند

گفتا که شب رو است او ، از راه دیگر آید

ای عاشق ، معشوق را با نظر کردن نمی توان دید، که نظر کردن به ظاهر ، محتاج تابش نور است اما 'او' ورای جهان ظاهر حضور دارد ، در شب می رود و چشم ها را بدان دسترسی نیست ،  همان شب که عاشق از بیم تاریکی ، ماه را طلب کرده است "گفتم که ماه من شو " ...

 

 

 

sunny dark_mode