گنجور

حاشیه‌گذاری‌های فرزاد ر.سرشت

فرزاد ر.سرشت


فرزاد ر.سرشت در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴:

سلام

اولا که من از ادبیات واقعا چیزی نمیدونم و اگر اینجام ، دلیلش ، ...  . این ۳ نقطه، به دلیل توقف طولانیه خودم بود که بخوام چیزی برای بیان دلیلش پیدا کنم، که نکردم. دلیل هست، چیزی برای توصیف و تشریحش نیست. 

بگذریم...

خلاصه یکی دو سالی هست که میام اینجا برای معانی، تفسیر و تلفظ برخی کلمات و نحوه صحیح خواندن شهری که به نوعی بهش رسیدم.

و اصلی ترین دلیل، فهمیدنِ دقیقِ جوابِ پرسشها ، از معانی اشعار.

ممکنه صحبت هام طولانی بشه، ولی همیشه ، همه چیز رو توضیح میدم ولی سعی میکنم کوتاه باشه.

تو این مدت ، گاهی نظرها رومیخوندم، ولی این بار ناخودآگاه، همه ی نظرها رو خیلی با دقت و تا انتها خوندم.نمیدونم چرا.

 

چیزایی که  *"فقط "* نظر من هست:

ا.به نظرم ، اینکه "وصله" درسته یا ، "قصه" یا " غصه" ... واقعا فرقی نمیکنه. چرا؟ جوابش میشه ، موارد بعدی.

 

۲. فکر نمیکنم که حافظ ، تا این حد پیچیده بوده باشه. و پیچیده ، اشعارش رو سروده باشه. 

جسارت و بی ادبی من رو ببخشید ولی خودمون (اول خودم)، رو از روی اون صندلی استادی بلند کنیم و بسینیم زمین . خیلی باید ساده تر از اینها به این اشعار نگاه کرد. به سادگی و صداقتِ یه دختر بچه ۷،۸ ساله و اابته علم و سواد یه نوجوان بیست، بیست و چند ساله.

 

 

۳. تا جایی که من میدونم، به اینها شعر (حالا غزل یا در جایِ دیگه ، چیزهِ دیگه)میگن، و نه معما.

 

۴.اینکه چی صحیح هست، بستگی به خود خواننده داره که در چه شرایطی باشه (منظورم معنیه شعر هست و نه خود شعر) . هر کس بسته به شرایطِ خودش ، برداشت متفاوتی از معانی میتونه داشته باشه.

 

۵.

"جای بحث نداره" ، اشتباهه؛

"باید بحث کرد" ، اشتباهه؛

"قاطع بودن"، اشتباهه؛ نبودنش هم اشتباهه.

حالا همه ی ِ اینها ، چرا؟ چون  هر کدوم باید به جای خودش ، به وقت خودش، و به شکل خودش وجود داشته باشه. اینجا جای بحث هست، اما بحث و نه، به جون هم افتادن. 

به خدا اگر ^حافظ میدونست که قراره دوستان ، سر معانی یا نگارش صحیح اشعارش، بحثشون بالا بگیره، شاید هیچ وقت شعری از او ، سروده نمیشد.

 

 

۶.حالا در شرایطی که من بودم، برداشت من این بود:

شبی خوش است، بدین قصه اش دراز کنید.

معنی و تفسیری که ازش داشتم خیلی جالبه . چون اصلا تفسیرش این نیست و منم این رو میدونم، اما در شرایطی که قرار داشتم، درست ترین بود.

شده بعضی وقتها، بعضی شبها، دوست نداشته باشید ، صبح شه. یا دوست دارید، اون شب، حالا حالاها ، شب باقی بمونه و هوا روشن نشه.

به دلیل حال خوبتون  یا حال بدتون.

من تو این شرایط بودم و چون حالم خیلی بد بود، میخواستم شب باقی بمونه . از ترس واقعی بودن اتفاقی که برام افتاده بود. نمی خواستم باهاش روبرو شم.

یا یه شبهایی، زیباییش و و شیرینیش به طولانی بودنشونه. مثل شب یلدا.

حالا برداشت‌ من:

شبی خوش است، بدین قصه اش دراز کنید.

چه شب خوبیه، به همین شکل(طریق ، منوال)ادامه بدید که طولانی بشه و اجازه ندید، تمام شه.

 

میدونم ( دور از جون همه)، برداشت احمقانه ای بود. ولی در شرایط من، درست ترین بود.

 

۷. در جواب فرق بین " میان عاشق و معشوق فرق بسیار است"   و   " ... حائل نیست"،   اساتید بسیار کامل و خوب و تمیز ، توضیح دادند.

منم جسارت میکنم و برداشت خودم رو ، مختصر میگم. بزرگواران، بزرگواری کنند و اساتید به رسم استاد و شاگردی، این جسارت من رو ندید بگیرند ، لطفا.

فرق بسیار است : ساده اش اینه که در روابط عاشقانه، زن یک وظیفه داره، مرد یک وظیفه دیگه.

زن ناز کرد، قهر کرد، لوس شد، مرد باید نازش رو بکشه، آشتی کنه، پیش قدم شه . و ، و ، و

حائل نیست: هیچ چیزی، مخفی و  پوشیده از هم ندارند. رازی ندارند که طرف مقابل ، ندونه

این عشقِ میان زن و مرد بود.

خالق و مخلوق ، یک شکل دیگه . که معلومه و گفتن نداره.

شخص به مادر ، یک شکلِ دیگه،  به خانواده یک شکل دیگه، به  اموالش هم یه شکل دیگه.

 

 

پر حرفی کردم

واقعا من رو ببخشید

همه اینها نظرات شخصی من بود.

به هیج وجه هم، جسارت و بی ادبی ، به هیچ شخص، فرد، جمع یا قشری نکردم. 

باز هم من رو ببخشید.

موفق باشید.

 

 

 

sunny dark_mode