ابوتراب. عبودی در ۲ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:
باسلام وعرض ادب محضر استادان فرهخته و ارجمند.
در دل مُدام دیدن ِ جانانم آرزوست
آن را که دیـده ندید ، آنـم آرزوست
هجران یار بُرده ز من صبر و عقل و هوش
دیـدار ِ آن شهنشه خـوبانم آرزوست
زان خال ِ جانگداز که آتش به جان زند
اسپند به مجمر ِ دل ِ سوزانم آرزوست
وز آن لسان که همچو صدف کانِ گوهراست
در گوش ِ جان ،گوهر ِ غلطانم آرزوست
و اندر زجاج دیده ، به هر صبح و هر مَسیٰ
نقش ِ جمال ِ آن مـَــه تابانم آرزوست
از آن کمان ِ ابـرو و ، وَز نــُوک ِ آن مـژه
تیری به قلب و دیده ی گریانم آرزوست
جانم بـه لب رسید (عبودی) ز هجـر ِ یار
انفاسِ روح بخش ِ عیسی ِ دورانم آرزوست
با احترام، چاپ دوم دیوان ابوتراب عبودی
مصطفی علیزاده در ۲ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:
این دوستانی که نظر میگذارند که: به نظر من بهتر است (یا درست تر است) بهجای دردِ سخن نمیکند، درکِ سخن نمیکند بیاید، یا بهتر است فلان کلمه جای بهمان کلمه باشد، به روشنی نشان میدهند که کاتبان و نسخهبرداران دیوان حافظ چه بلایی و چطور بر سر غزلهای حافظ آوردهاند و سبب شده اند اینهمه نسخههای متفاوت حاصل شود.
هادی در ۲ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۱۳ در پاسخ به نازیلا دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۵۰:
موافقم
شهناز ولی پور هفشجانی در ۲ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۵۶ در پاسخ به مینو مختاری دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۴ - زاری کردن فرهاد از عشق شیرین:
آتش دل: سوز جگر و منظور اینجا عشق و فراق است دماغ مغز سر
ز گرمی سوخته همچون چراغش: رقص ضمیر دارد از گرمیش همچون چراغ سوخته بود. معنای بیت: حرارت آتش عشق از دل فرهاد تا مغز سرش رسیده بود و آن را همچون چراغ سوزانده بود.
سفید در ۲ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱:
آنکه در طرز غزل نکته به حافظ آموخت
یار شیرین سخنِ نادره گفتارِ من است...
علی کشازرع در ۲ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۲۸ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او:
تو را این کبک بشکستن چه سود است!
که بازِ عشق کبکت را ربود است
کبک بشکستن کنایه از پیگم کردن و از بین بردن چیزی است... می گوید نمی توانی عشق و علاقه ی خودت را نسبت به من پنهان کنی چرا که من میدانم اسیر عشق شده ای و از این پنهانکاری سودی نخواهی بُرد... در واقع سر زیر برف کردن کبک هم متبادر میکنه که اگر خودت را مثل کبک گول بزنی و سر زیر برف کنی نمی توانی عشقت را که مانند دم خروس پیداست از من پنهان بداری.
سفید در ۲ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱:
کاین همه زخمِ نهان هست و مجالِ آه نیست...
امیر زمانی در ۲ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۰۶ دربارهٔ ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۱۲ - هدیۀ عاشق:
« که فلک دسته گلی داد به آب »
چقدر این ایهام در جمله زیبا و هوشمندانه استفاده شده. معنی اول و نزدیک: دسته گلی که روی آب افتاد و مقدمهای بر روایت داستانه.
معنی دوم و دور: اصطلاح دسته گل به آب دادن که در معنی اتفاقی ناگوار افتادنه و با پایان تلخ داستان تناسب داره.
باید اینگونه اشعار و شاعرانگیهای زیبای ایرج را بیشتر به عموم معرفی کرد تا با ذهنیت منفی ایرج میرزا را صرفا با هجویلت وهزلیاتش قضاوت نکنند
ح.ا.ا ا.ا.ه در ۲ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۳۰ دی ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۷:
با سخن آغاز کرد و با سخن پایان داد.
واقعا زیباست...
علاوه بر لطافت و ظرافت هنری در چهارچوب های زبانی، به انسجام مفهومی و معنایی نیز دقت بشود.
ح.ا.ا ا.ا.ه در ۲ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۳۰ دی ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳:
در معنای بیت اول این نکته به ذهن من میرسه
که اشاره ای بسیار لطیف به داستان معراج پیامبر صلی الله علیه و اله هست در این بیت.
جایی که ملَک مقرّب از راه می ایسته و به پیامبر عرض میکنه اگر بالا تر بیام ،پر و بالم میسوزد.
در معنی بیت...
اینقدر در آسمان عشق تو اوج گرفتم که پر و بالم را از دست داده م و هر چه میروم به انتها نمیرسم....
ح.ا.ا ا.ا.ه در ۲ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۳۰ دی ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۰۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم!
به نظر بنده در بیت دوم این غزل کلمه آخِر، «احتیالی» است.
دو تا نکته باعث میشه تا من این نظر رو داشته باشم.
اول اینکه
کلمه «احتیال» زیبا است و محل استفاده زیادی ندارد. به کار بردن کلمات محجور ولی زیبا وپر معنی را از شخصی مثل سعدی انتظار داریم.
دوماینکه
کلمه احتمال در بیت دیگری ذکر شده است.
و این تکرار از زیبایی کل غزل میکاهد.
واین از سعدی انتظار نمیرود.
مینو مختاری در ۲ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۳۰ دی ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۴۳ در پاسخ به شهناز ولی پور هفشجانی دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۴ - زاری کردن فرهاد از عشق شیرین:
ممکنه این رو هم توضیح بدین؟
رسیده آتش دل در دماغش
ز گرمی سوخته همچون چراغش
شهناز ولی پور هفشجانی در ۲ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۳۰ دی ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۱۴ در پاسخ به مژده ظهرابی دهدزی دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۴ - زاری کردن فرهاد از عشق شیرین:
دام زبون گیر یعنی دامی که فقط بدبخت بیچارهها را اسیر می کند و استعاره از روزگار است. معروف یعنی شناخته شده نخجیر یعنی شکار
معنی بیت: یک گله حیوانات وحشی که اسیران دام زبون گیر دنیا هستند دور فرهاد جمع شده بودند.
منظور این است که آن قدر فرهاد در بیابان مانده بود که حیوانات وحشی او را همچون یکی از خود می دانستند و دور او جمع شده بودند
شهناز ولی پور هفشجانی در ۲ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۳۰ دی ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۰۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۴ - زاری کردن فرهاد از عشق شیرین:
منظور از کند بر کام خویش ان نقش منسوب این است که کسی که عاشق باشد و فال بزند برای این سوال که ایا او به معشوق میرسد یا خیر حتی اگر فال او بد بیاید فال را بر اساس آرزوی خود «خوب» تفسیر می کند.
Sina Sabermahani در ۲ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۳۰ دی ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۵۲ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » از ازل نوشته [۳۴-۲۶] » رباعی ۲۹:
نظر شخصی من این است که منظور شاعر این است که وقتی ۴۷ ساله هستی، و نگرانی ۷۴ سالگی را داری، نگران مباش و دم را غنیمت بشمار که عمری سپری شده هرگز برنخواهد گشت.
Maziar Zeighami در ۲ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۳۰ دی ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹:
ممنون از سایت خوبتون
مجید در ۲ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۳۰ دی ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۳۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۷۳ - راست گفتن ابلیس ضمیر خود را به معاویه:
بر اساس نسخه نیکلسون در این قسمت بیت اول حذف شده که تقدیم علاقه مندان میشود:
گفت بسیار آن بلیس از مکر و غدر
میر از او نشنید و کرد استیز و صبر
میر ذبیح الله تاتار در ۲ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۳۰ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰:
این حضرت لسان الغیب را که میخوانم بیشتر به بزرگی اش پی میبرم.
روز در کسبِ هنر کوش که می خوردنِ روز
دلِ چون آینه، در زنگِ ظُلام اندازد
من دوستی دارم متاسفانه معتاد به الکل است هر چه کردیم وادار به ترک الکل نتوانستیم.
ایشان اگر در شب الکل بخورد کمتر روانش مختل میشه، اگر از طرف روز به ویژه صبحگاهی بنوشد آن روز تمام روز عصایش مختل و جنون دارد.
این بیت حافظ اندرز بزرگیست برای آنعده کسانیکه اعتیاد به الکل دارند
سید امیرعلی شفیقی در ۲ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۳۰ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۲۴ دربارهٔ جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - فی نعت النّبی صلی الله علیه و آله و سلّم:
هرچه که در شان و منزلت پیامبر (ص) گفته شود، اندک است.
ابوتراب. عبودی در ۲ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۵۱ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۵: