گنجور

حاشیه‌گذاری‌های دکتر امین لو

دکتر امین لو 🌐

اینجانب اهل وایقان از توابع شهرستان شبستر 56 سال خدمت در دستگاههای مختلف به شرح زیر دارم: 1- هشت سال آموزگار دبستان در زادگاهم 2 - هشت سال دبیر در دبیرستانهای تهران 3 - هشت سال طبابت در بیمارستان شبستر 4 - هشت سال نمایندگی مردم شبستر در مجلس شورای اسلامی 5 - هشت سال مدیر کل دفتر بهداشت و درمان در سازمان برنامه و بودجه 6 - هشت سال معاون وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در امور مجلس 7 - هشت سال دبیر هیأت های امنای دانشگاههای علوم پزشکی و خدمات بهداشتی و درمانی کشور 8 -  اکنون بازنشسته هستم.
تالیفاتم: 1 - کتاب هزار گنج شرح مثنوی گلشن راز شیخ محمود شبستری که دررسال 1383 در 3000 نسخه چاپ شده است. و اکنون در بازار نیست و با وجود اینکه علاقه مندان زیادی دارد اما به علت گرانی کاغذ و کتاب، مصمم شدم  به جای تجدید چاپ، این وبلاگ را ایجاد کرده، به تدریج مطالب کتاب را درآن درج کنم تا علاقه مندان از این طریق استفاده کنند.
2 - کتاب دیگری در شرح گلستان با عنوان "هزار پند سعدی"  به منظور  کاربردی کردن مطالب آن در زندگی امروزی تألیف کرده ام. این کتاب دوبار چاپ شده است ولی اکنون در بازار موجود نیست.
3 - کتاب دیگری به نام وایقان و خاطراتم دارم که یک مونوگرافی (تک نگاری)  از آداب رسوم روستاهای آذربایجان است .  در خلال این کتاب شرحی از زندگی و خاطرات خودم را نیز در دوره ای که در روستا زندگی می کردم، نوشته ام. مطالب این کتاب برای اینکه در دسترس علاقه مندان قرار گیرد در وبلاگی تحت عنوان "وایقان و خاطراتم" درج شده است.
4 - طی 15 سال همه ساله کتابی در رابطه با تحلیل بودجه کشور با نگرش به حوزه سلامت نوشته ام که هر سال توسط وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی چاپ شده است این مجموعه شامل 15 جلد است  
5 - همچنین کتابی تحت عنوان قانون و مقررات هیأت های امنای دانشگاههای علوم پزشکی نوشته ام که تا کنون سه بار با اصلاحاتی توسط وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی چاپ شده است.


دکتر امین لو در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۴۴ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - در مرثیهٔ سپهبد کیالواشیر:

ای جمال الدین چو اسپهبد نماند
حصن شنذان‌وار جوان بدرود باد
مصرع دوم اشکال تایپ دارد و بدین صورت باید اصلاح شود.
حصن شنذان‌ و ارجوان بدرود باد.
1 - حصن به معنی قلعه و بارو است. 2 - شنذوان : (اِسم خاص ) ناحیتی است پیوسته به بلاد خزران : 3 - ارجوان : . (اِسم خاص ) موضعی است از بلوک استاره از اعمال گیلان (منطقه ای در آستارا) نقل از لغتنامه دهخدا
این بیت نشان می دهد کیالواشیر که این قصیده در مرثیه او سروده شده فرمانده سپاه دو ایالت فوق بود. فحوای قصیده مبین آن است که وی در جوانی فوت نموده و خاقانی این قصیده را در سوک او و به عنوان تسلیت به پدر متوفی حوان سروده است.

 

دکتر امین لو در ‫۴ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۵۰ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱ - در مدح خواجه همام الدین حاجب و یاد کردن از مرگ منوچهر:

پیغام دادمش که نشانی بدان نشان
کز گاز بر کنارهٔ لعلت نشان ماست
مگذار کاتشی شده بر جان ما زند
این هجر کافر تو که آفت رسان ماست
این دو بیت موقوف المعنی هستند یعنی معنی بیت دوم وابسته و دنباله معنی و مفهوم بیت قبلی است. برای درک معنی دو اصطلاح یکی در مصرع دوم بیت اول یعنی "گاز برکنار لب" و دوم اصطلاح "هُجر کافر" که در مصرع دوم بیت دوم است مشخص گردد.
توضیح در مورد گاز برکنار لب این است که کسی می خواهد عمل یا موضوعی حاشا کند لب خودش را گاز می گیرد با گاز گرفتن لبش به طرف مقابل موضوعی را شدیدا انکار می کند در این تغزل عاشقانه عاشق عشق خود را به معشوق بیان داشته است و معشوق با گزیدن لبش این موضوع را شدیدا انکار نموده است. اثر این گاز هم به عنوان نشانه ای در لبش مانده است.
اما توضیح هجر کافر این است که هُجر به معنی فحش و از خود راندن است. در عرف اسلام فرد مسلمان کافر را از خود می راند و با او ارتباط توأم با مهر ایجاد نمی کند که به آن هحر کافر گویند در اینجا هم که عاشق با گزیدن لبش معشوق را از خود می راند به مثابه رانده شدن کافر توسط مسلمان تشبیه گردیده است و عاشق به معشوق می گوید که فکر و عمل تو آفت جان ماست. البته در بیت بعدی گفتمان عاشق و معشوق تعدیل شده است.

 

دکتر امین لو در ‫۵ سال قبل، پنجشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۵۸ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - در فقر و گوشه نشینی و گله از سفر:

همه جور زمانه بر فضلاست
بوالفضول از حفاش زاستر است
در مصرع دوم "حفاش" اشتباه تایپی است و "جفاش" درست است.
آستر مخفف آن سو تر است. آن سو تر هم یعنی دورتر. بوالفضول یعنی جاهل و یاوه گو

 

دکتر امین لو در ‫۵ سال قبل، پنجشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۲۸ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - در فقر و گوشه نشینی و گله از سفر:

چه خوب و چه بد گذشته است.

 

دکتر امین لو در ‫۵ سال قبل، پنجشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۲۵ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - در فقر و گوشه نشینی و گله از سفر:

مر ما مر من حساب العمر
چون به پنجه رسد حساب مر است
مصرع اول عربی است:
مَرَّ ما مَرّ مِن حسابِ العُمر
یعنی گذشت آنچه از جساب عمر گذشت (آنچه از عمر گذشته چه جوب و چه بد گذشته است.)

 

دکتر امین لو در ‫۵ سال قبل، پنجشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۲۱ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - در فقر و گوشه نشینی و گله از سفر:

جوش دریا در دیده زهرهٔ کوه
گوش ماهی بنشنود که کر است
در مصرع اول "در دیده " اشتباه است و "دریده" صجیح است

 

دکتر امین لو در ‫۵ سال قبل، پنجشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۴۳ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - در فقر و گوشه نشینی و گله از سفر:

در گلستان عمر و رستهٔ عهد
پس گل، خار و بعد نفع، ضر است
در مصرع دوم "ضر" اشتباه تایپی است و ضرر درست است.

 

دکتر امین لو در ‫۵ سال قبل، پنجشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۲۹ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - در فقر و گوشه نشینی و گله از سفر:

قوت مرغ جان به بال دل است
قیمت شاخ کز به زال زر است
در مصرع دوم "کز" صحیح نیست و "گز" صحیح است. این مصرع تلمیحی به داستان رستم و اسفندیار است. وقتی رستم در مبارزه با اسفندیار کم آورد و زخمی می شود از اسفندیار درخواست می کند باقی جنگ به زمانی دیگر گذارده شود تا بتواند زخم‌های خود را ببندد. او به اسفندیار قول می‌دهد که سپیده‌دم فردا به خواسته‌های اسفندیار تن در بدهد. شبانه رستم در خانه، در اندیشهٔ گریختن است، ولی پدر او، زال، پرّی از سیمرغ را در آتش افکنده که اسفندیار جفت او را در هفت‌خان کشته بود. سیمرغ زخم‌های رستم را درمان می‌کند و به او می‌آموزد که از چوب درخت گز تیری ساخته و او را به سوی چشمان اسفندیار نشانه برود. او همچنین رازی از سرنوشت را برای رستم آشکار می‌کند: هر کسی که خون اسفندیار را بریزد هم در این جهان و هم در جهان دیگر رنج خواهد برد. در روز بعد، رستم شورانگیزانه باز درخواست‌ها و خواهش‌های خود را به اسفندیار بازگو می‌کند و او می‌گوید که همه گنج‌ها خود و نیاگانش را به اسفندیار ارزانی خواهد داشت، مردانش را زیر فرمان او درخواهد آورد و فرمان‌برانه با او به دربار شاه خواهد رفت و داوری پادشاه را خواهد پذیرفت؛ ولی پافشاری بادسرانه اسفندیار بر زنجیر کردن رستم، راهی را جز پیروی از گفته‌های سیمرغ برای رستم نمی‌گذارد. رستم با تیر گز چشمان اسفندیار را نشانه می گیرد و با پرتاب تیر او را کور کرده و به زمین می اندازد و می کشد.

 

دکتر امین لو در ‫۵ سال قبل، سه‌شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۲۵ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - مطلع دوم (منطق الطیر):

بلبل کردش سجود گفت که الاانعم‌الصباح
خود به خودی بازداد صبحک الله جواب
در اظهار نظز قبلی در مورد این بیت نوشته بودم که مصرع اول را برای اینکه وزن شعر درست باشد این گونه بخوانیم.
بلبل کردش سجود گفت که انعم صباح
دو باره خواندم و متوجه شدم که اظهار نظرم صحیح نبود چون اگر با همان ترتیبی که در گنجور آمده است اگر " که الانعام الضباح" به صورت کَلَنعام صباح" بخوانیم وزن شعر درست است.

 

دکتر امین لو در ‫۵ سال قبل، سه‌شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۲۲ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - در فقر و گوشه نشینی و گله از سفر:

دیده دارد سپید بخت سیاه این سپید آفت سیاه سر است
بخت سیاه یعنی سیاه بخت
خاقانی در این بیت می گوید آدمی که سیاه بخت است در چشمش سپیدی دارد. در چشم سپیدی داشتن یعنی در روی قرنیه چشم داشتن لکه سفید که منجر به نابینایی یا کدورت بینایی می شود. با این توضیحات مقصود خاقانی از مصرع اول مشخص شد که می خواهد بگوید آدم بدبخت نسبت به دیدن دنیا کور است به عبارت بهتر شوق دیدار دنیا را ندارد. در مصرع دوم می گوید این سپیدی چشم یعنی کوری در انسان غم وغصه ایجاد می کند و باغث سپیدی موی سر می شود یعنی انسان را پیر می کند.
دربیت بعدی باز این مفهوم را با عبارتی دیگر بیان می کند. به شرح زیر
بخت را در گلیم بایستی این سپیدی برص که در بصر است
سفیدی گلیم یعنی سفید و تمیز بودن گلیم که نشان از ثروتمندی و خوشبختی است و سیاهی گلیم یعنی سیاه بودن و کثیف بودن گلیم که نشان از فقر و بد بختی است. به همین جهت خاقانی می گوید ای کاش برص ( سفیدی روی قرنیه چشم) یعنی سفیدی که در چشم من است در گلیم (بخت) من بود.
لازم است توضیح دهم برص که در اصطلاح پزشکی ویتیلیگو گویند لکه های سفیدی است که در پوست بدن ایجاد می شود هم چنین به سفیدی که در روی قرنیه چشم ایجاد می شود نیز برص گویند.

 

دکتر امین لو در ‫۵ سال قبل، دوشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۳۴ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - در تحسر و تالم از مرگ کافی الدین عمربن عثمان عموی خود گوید:

امروز منم روز فر رفته و شب نیز
سرگشته ازین بخت سبک‌پای گران خواب
در مصرع اول این بیت کلمه "فر" اشتباه تایپی است و صحیح آن "فرو" است.
با این همه امید به بهبود توان داشت
کان قطرهٔ تلخ است که شد لل خوشاب
در مصرع دوم این بیت کلمه"لل" اشتباه تایپی است و صجیح آن "لؤلؤ" است.

 

دکتر امین لو در ‫۵ سال قبل، دوشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۳۰ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - در تحسر و تالم از مرگ کافی الدین عمربن عثمان عموی خود گوید:

آزردهٔ چرخم نکنم آرزوی کس
آری نرود گرگ گزیده ز پی آب
'گرگ گزیده یا سگ گزیده یعنی بیماری هاری. این بیماری که عامل آن ویروس می باشد توسط جیواناتی مانند سگ، گرگ، روباه و شغال به انسان منتقل می شود. در این بیماری شخص مبتلا از آب می ترسد و از آن گریزان می شود. اگر کسی به محض گزیده شدن توسط حیوانات مزبور به مرکز پزشکی مراجعه نمود و واکسن ضد هاری دریافت نمود از مرگ نجات می یابد و اگر دیر مراجعه کند و به بیماری مبتلا شود مرگش پس از تحمل دردهای زجر آور حتمی است.
خاقانی اصطلاح سگ گزیده و گرگ گزیده را چندین بار در قصاید خود به کار برده است.

 

دکتر امین لو در ‫۵ سال قبل، دوشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۴۹ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - در شکایت از زندان:

قضی‌الامر کفت طوفان
به بقای خدایگان برخاست
در مصرع اول این بیت کلمه "کفت" باید اصلاح شود و صحیح آن "کآفت" است که مخفف که آفت می باشد.

 

دکتر امین لو در ‫۵ سال قبل، دوشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۲۲ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - مطلع دوم (منطق الطیر):

خاقانی قصیذه آفتاب دیگری دارد که در مدح قزل ارسلان سروده و بسیار زیبا است. مخصوصا تغزل آن خیلی جالب است. من این قصیده را در گنجور نیافتم. از مدیران محترم گنجور می خواهم بررسی نمایند اگر قصیده از قلم افتاده است آن را هم در سایت خود درج کنند تا خوانندگان محترم گنجور از خواندن این قصیده زیبا محروم نمانند.
با تشکر : امین لو
قصیده این است:
1. ای عارض چو ماه تو را چاکر آفتاب
یک بندهٔ تو ماه سزد، دیگر آفتاب
2. پیش رخ چو ماه تو بنهاده از جمال
هر نخوتی که داشته اندر سر آفتاب
3. تا بوی مشک زلف تو یابد همی زند
دم از هزار روزن چون مجمر آفتاب
4. کسوٹ کبود دارد و رخ زرد،سال و ماه
در عشق رویت ای بت سیمین بر آفتاب
5. درآرزوی روی تو هر صبحدم چو من
رخسار زرد خیزد از بستر آفتاب
6. بی روی و موی تو، نبرد هیچ کس گمان
بر آفتاب عنبر، و بر عنبر آفتاب
7. روی چو آفتاب به چشم چو نرگست
آن تازگی دهد که به نیلوفر آفتاب
8. در آفتاب، عبھر تو هست تازه تر
گر فر و تازگی برد از عبهر آفتاب
9. بسیار کرده دفتر خوبی مطالعه
جز روی تو نیافته سردفتر آفتاب
10. عمری است تا به مشرق و مغرب همی رود
با کام خشک و چشم تر، ای دلبر! آفتاب
11. از روی تو ندید در اطراف شرق و غرب
وز رای شاه عادل، روشن تر آفتاب
12. شاهنشه ملوک، قزل ارسلان که هست
از رای و روی او به سپهر انور آفتاب
13. خطبه به نام رفعت قدرش همی کند
در اوج برج جوزا بر منبر آفتاب
14. سکه به نام بخشش و جودش همی زند
در قعرو جوف خارا بر هر زر آفتاب
15. وز بیم خوار داشت که بر زر رسید از او
در کان همی کند رخ زر اصفر آفتاب
16. ای کان لطف و عنصر مردی نپرورید
در صد هزار کان چو تو یک گوهر آفتاب
17. خاک در تو قبلهٔ آمال، و اندر او
خلقی نهاده روی، چو حربا در آفتاب
18. خلق تو بهره داد به مرد و زن آن چنان
کز روشنی نصیب به خشک و تر آفتاب
19. گر چرخ چنبری بکشد سر ز حکم تو
خردش چو ذره ذره کند چنبر، آفتاب
20. سلطان یک سوارهٔ تو، آن که تا ابد
از بهر تو برآید از خاور آفتاب
21. جایی که عرض داد سپه، رای روشنت
تا حشر از آن طرف نبرد لشکر آفتاب
22. ای با اساس رفعت تو کوته آسمان
و ای در قیاس همت تو ابتر آفتاب
23. از روشنی کنون نزدی کس بدو مثل
گر در ضمیر تو نشدی مضمر آفتاب
24. خاقانیی که هست سخن پروری چنانک
روشن ز نظم اوست گھرپرور آفتاب
25. این شعر آفتابی بکرش نگر، که داد
از مهر سینه شیرش، چون مادر آفتاب
26. بر وی چو هست نام تو، از منزلت همی
در پیش او ز سر بنهد افسر آفتاب
27. گویا بد از تو، تربیتی کان خاطرش
خندد ز قدر، گوهر نظمش بر آفتاب
28. بر وی همای عدل تو چون سایه افگند
سیمرغ وار گیرد زیر پر آفتاب
29. تا چهرهٔ عقیق کند احمر از شعاع
بر اوج گنبد فلک اخضر آفتاب
30. سرسبز باش چون فلک، و رویت از نشاط
اقبال کرده همچو عقیق احمر آفتاب
31. با بزمت اجتماع طرب سال و مه چنانک
از بادهٔ هلال لب ساغر آفتاب

 

دکتر امین لو در ‫۵ سال قبل، جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۳۰ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳ - سوگند نامه و مدح رضی الدین ابونصر نظام الملک وزیر شروان شاه:

ز بند شاه ندارم گله معاذ الله
اگرچه آب مه من ببرد در مهِ آب
در مصرع دوم این بیت دو بار کلمه آمده است اولی به معنی آبرو است دومی ماه یازدهم سال تقویم رومی است که مصادف با ماه مرداد سال هجری شمسی است. نام ماههای رومی در نصاب الصبیان به شرح زیر در دو بیت آمده است:
دو تشرین و دو کانون و پس آنگه شباط و آزر و نیسان ایار است
حزیران و تموزو آب و ایلول نگهدارش که از من یادگار است

 

دکتر امین لو در ‫۵ سال قبل، جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۴۳ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳ - سوگند نامه و مدح رضی الدین ابونصر نظام الملک وزیر شروان شاه:

ز میغ‌ها که سیه‌تر ز تخم پرپهن است
چو تخم پرپهن آرد برون سپید لعاب
پَرپَهَن : [ پ َ پ َ / پ َ پ َ هََ ] (اِ مرکب ) رستنی باشد که آنرا خرفه گویند و بعربی فرفخ وبقَلةالحمقا خوانند بسبب آنکه پیوسته در سرراه ها و گندآبها روید (نقل از لغت نامه دهخدا)

 

دکتر امین لو در ‫۵ سال قبل، جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۳۶ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳ - سوگند نامه و مدح رضی الدین ابونصر نظام الملک وزیر شروان شاه:

به مکتب جبروت و به علم القرآن
به مبدء ملکوت و به مبدء الارباب
به نظرم کلمه "مبدء" در مصرع دوم این بیت اشتباه است و "مُبدِع" به معنی ابداع کننده و خالق صحیح است.

 

دکتر امین لو در ‫۵ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۷ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۱۳ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - مطلع سوم:

بیت نهم. زادهٔ خاطر بیار کز دل شب زاد صبح
کرد در این سبز طشت خایهٔ زرین عزاب
در مصرع دوم غراب به صورت عزاب تایپ شئه است باید اصلاج گردد. غراب به معنی کلاغ است که رنگش سیاه است لذا خاقانی شب را به کلاغ تشبیه کرده و خورشید را به تخم طلایی تشبیه کرده است.
خاقانی طلوع خورشید را به تتخم گذاشتن کلاغ تشبیه نموده است.
در مصرع اول این بیت : انگار شخصی به خاقانی می گوید حالا که روشنایی صبح از دل شب بیرون آمد تو هم دست به کار شو تا خاطر و اندیشه تو زایش کند.

 

دکتر امین لو در ‫۵ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۴۳ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - مطلع دوم:

البته در ابیات 13 و 14 ضمن ستودن شروانشاه به طور غیر مستقیم خو د را نیز می ستاید چون در مصرع اول مشارالیه ضمیر تو شروانشاه است و چون در مصرع دوم شروانشاه را به حضرت سلیمان مانند کرده و خودش را مرغ او دانسته است مرغ حضرت سلیمان نیز هدهد است که در داستان حضرت سلیمان هدهد نقش بارزی دارد و پیام رسان سلیمان به ملکه سبا است

 

دکتر امین لو در ‫۵ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۳۴ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - مطلع دوم:

بیت 13 مرغ تو خاقانی است داعی صبح وصال
منطق مرغ شناس شاه سلیمان رکاب
بیت 14 شاه مجسطی گشای، خسرو هیت شناس
رهرو صبح یقین رهبر علم الکتاب
در مصرع دوم بیت 13 کلمه مرغ باید به مرغان اصلاح شود منطق مرغان یعنی منطق الطیر
در مصرع اول بیت 14رهیأت به صورت هئت تایپ شده باید اصلاح شوددر این دو بیت خاقانی ممدوح خود شروانشاه را از طریق مبالغه می ستاید و او را مانند حضرت سلیمان آشنا به زبان مرغان و دانشمندی که ماننند مجسطی علم هیأت می داند و مانند عرفا به صبح یقین رسیده اند و مانند فقها و علما که به اسرار قرآن پی برده اند تشبیه می کند.

 

۱
۵
۶
۷
۸
۹
۱۵
sunny dark_mode