گنجور

حاشیه‌گذاری‌های فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)


فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۰۱ دربارهٔ آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۳۶ - حکایت:

خدایِ  بلندی  و  پستی  تویی

ندانم چه یی  هرچه هستی تویی

 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۱۲ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳:

رضایِ گرامی

ممنون که به این سادگی و روانی این غزل بسیار زیبا و مفهومی را شرح دادی, سَرَت همیشه سلامت, دَمَت همیشه گرم و دِلَت سرشار از عشق که حقیقتا حافظانه می نویسی.

در مورد سبکباران, بار به معنی بارِ مسئولیت و حقوق دیگران نیز می توان تعبیر کرد. سبکبار کسی است که حقی بر گردنش نیست که بخواهد گرفتار باشد, آزاد و فارغ!

هوادار پارسی عاشق یا مشتاق  است,مهربان نیز به معنی عاشق می باشد که مهر پارسیِ عشق است.

همچنین, وقتِ گُل, وقتِ میخواران, وقت در اینجا روزگار, زندگی

 

سجادشهر> مشهد> {۱۵ آگوست ۲۰۲۳}

 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۹ ماه قبل، شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۵۹ در پاسخ به حبیب شاکر دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹:

سپاس از همدردی شما

 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۴۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹:

دی یا همان گذشته, یا خوب بوده و یا بد, که یادآوری آنها حاصلی جز غم و اندوه دوباره و یا حسرت و افسوسِ مضاعف نخواهد داشت!

گذشته یِ خوب, چیزی جز یک خوابِ خوش نیست! و گذشته یِ بد همچون کابوسی است که سپری شده است!

نکته قابل تامل از فرهنگ ایران باستان در مورد فراموش کردن حوادث گذشته, این بوده که گورستان برایِ مُردگان خود نداشته اند. چون بر این باور بوده که قبرستان خاطرات تلخ و بعضا شیرین  را برای بازماندگان یادآور خواهد شد. به همین دلیل چند تپه یا کوه را معین می کردند و اجساد مردگان را بر بالای آن قرار داده تا توسط پرنده ها خورده و تجزیه شوند و هیچ اثری باقی نماند. این تپه ها را "گَم" می نامیدند که بعد از حمله اعراب و اشغال ایران به "غم"  تغییرِ نام داد. بعدها حصاری بالای قلّه هایِ گَم ساخته شد که نام دَخمَه به خود گرفت!

بنابراین:

از دی که گذشت هرچه گویی خوش نیست / خوش باش و زِ دی مگو که امروز خوش است

 

کوچه بیوک> یزد {۱۶ ژولای ۲۰۲۳/ ۵ روز پس از مرگِ مادر}

 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۹ ماه قبل، جمعه ۲۳ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۴۸ دربارهٔ صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۸ - موعظه:

السلام ای بعدِ ما  آیندگانِ رَفتنی

بر شما خوش باد این غم خانه یِ ناماندنی

 

این بیت را  روی قبرِ برادرم حک شده دیدم!

کوچه بیوک> یزد> ایران {۱۴ جولای ۲۰۲۳}

 

 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۰۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸:

این یک دو سه روزِ نوبتِ عُمر گذشت / چون آب به جویبار و چون باد به دشت

هرگز   غمِ دو روز   مرا یاد نگشت / روزی که نیامدست و روزی که گذشت 

 

- یک دو سه روز: اشاره به کوتاهی عمر دارد!

- نوبتِ عُمر: فرصتِ زندگی کردن

- چون آب به جویبار و چون باد به دشت: اشاره به شتابِ عمرِ گذران دارد (فرصتِ زندگی هم کوتاه است و هم شتابان)

 

شاید حافظ هم نیم نگاهی به این رباعی داشته است که می گوید:

 

هر وقتِ خوش که دست دَهَد مغتنم شمار / کَس را وقوف نیست که انجامِ کار چیست

پیوندِ عُمر بسته به مویی ست  هوش دار / غمخوارِ خویش باش, غمِ روزگار چیست?

 

مشهد>  ایران> {۵ ژولای ۲۰۲۳}

 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۲۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷:

این کهنه رباط را که عالَم نام است / وآرامگه اَبلَقِ صبح و شام است

بزمی ست که وامانده یِ صد جمشید است / قصریست که تکیه گاه صد بهرام است

 

- کهنه رباط: کاروانسرای قدیمی که در آن موقت و کوتاه در آن اقامت داریم. کهنه نسبت به مدت زندگی ما در آن بسیار قدیمی است و اشاره به این دارد که مورد استفاده یِ درگذشتگان و مردگان هم بوده است.

- عالَم: جهان, دنیا

- آرامگه اَبلَق: خوابگاه سیاه و سفید که با ورودِ روز و شب به آن رنگ آن سفید و سیاه می شود. دنیا همچون خوابگاهی است که رنگِ آن با آمدن روز و شب تغییر می کند. در اینجا خیام این تغییر رنگ را به سکونتِ موقتی روز و شب در این کاروانسرا تشبیه کرده است.

- بزم: پارتی و مهمانی, مجلسِ عیش و نوش, # رزم

- وامانده: به ارث رسیده, میراث

- صد: نشانه کثرت, تعدادِ بیشماری

- تکیه گاه: محل استراحت و آسایش, در اینجا مجازا تخت و گاه (کاخ و قصر)

در این رباعی خیام باز تاکید بر زندگیِ کوتاه و بی وفایی این دنیا دارد. با آوردن نام های جمشید و بهرام که هر دو  در اوج عزت و لذت بودند این نکته را خاطرنشان می کند که دنیا به این دو با این عظمت و شکوه وفا نکرد ماکه جایِ خو داریم! شاید غزل ۳۷ دیوان حافظ از این رباعی الهام گرفته باشد:

 

بیا که قصرِ اَمَل  سخت  سست بنیاد است / بیار باده که بنیادِ عُمر بر باد است

مجو درستیِ عهد از جهانِ سست نهاد / که این عجوز عروسِ هزار داماد است

نشانِ عهد و وفا نیست در تبسمِ گُل / بِنال بلبلِ بیدل که جایِ فریاد است

 

- قصرِ اَمَل: کاخِ آرزوها

- بیار باده: شراب را بیاور, بیا شاد باشیم و شادمانی کنیم و غصه یِ زندگیِ کوتاه این دنیایِ بی وفا نخوریم!

- مجو درستی عهد: انتظار وفا و وفاداری نداشته باش

- که این عجوز, عروس هزار داماد است: که این دنیایِ پیر, به عقد و نکاح همه در میآید ولی به هیچ یک وفا نمی کند. در اینجا صفت عجوز به این نکته اشاره دارد که انسان اینقدر عاشق و شیفته یِ این دنیا می شویم که زشتیها, کهولت و فرتوتی و چینِ و چروکهایِ این عروس سالخورده را ندیده و او را همچون دوشیزگانِ پاکدامن قلمداد می کند, عروسِ دنیا هم زشت و چروکیده است و هم بی وفا,خلاصه در یک کلام در کمالِ زشتی به هیچ شوهری جوابِ رد نمی دهد! برای همین است که بعضی از روانشناسان عاشقی را با جنون یکی دانسته اند چرا که عاشق هیچ کدام از زشتیها را ندیده و بعضا زشتیها را زیبایی نیز می پندارد!

 

تورنتو >اونتاریو> کانادا {۲۸ ژوئن ۲۰۲۳}

 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۴۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶:

این کوزه که آبخواره یِ مزدوری ست / از دیده یِ شاهی و دلِ دستوری ست

هر کاسه یِ مِی که بر کفِ مَخموری ست / از عارضِ مستی و لبِ مستوری ست

 

- دیده (چشم), دل (قلب), عارض(صورت) و لب, اعضایِ موردِ نیاز برایِ عشقبازی است

- آبخواره: ظرفِ نوشیدن آب

- کوزه, کاسه و هر ظرف سفالین دیگر ساخته شده از خاک,  نمادِ درگذشتگان و مُردگانی است که با گذر زمان به خاک تبدیل شده و از آنها ظروفِ سفالین ساخته شده که اکنون با حسرت نظاره گر زندگی کردنِ ما هستند.

- مزدور: مُزد (حقوق) بگیر, در اینجا لشگری یا کشوریِ دون پایه, سرباز

- دستور: در اینجا وزیر که با شاه و سربازِ مزدور تناسب دارد.

- مَخمور: مست و خمارآلود, در اینجا فرد بی ارزش و بی فایده

- عارضِ مستی: مست در اینجا چشمِ مست است که زیبایی صورت را چندین برابر می کند!

- مستور: پرده نشین, پوشیده روی, در گذشته زیبارویان از چشم مردم دور نگاه داشته می شدند, بعضا مجازات نگاه به زنانِ پادشاه, مرگ بود. همچنین زیبارویان برای رفت و آمد در جامعه و شرکت در مراسم ها از نقاب یا پوشیه استفاده می کردند.

این رباعی نیز همچون دیگر رباعیات خیام , بی وفایی دنیا را گوشزد می کند و تاکید بر آن دارد که هرکس در هر مقامی که باشد سرانجامش نیستی و با خاک یکسان شدن است. بنابراین نیاز به غرور و فخرفروشی در این زندگی چند روزه دنیا نیست و باید از لحظات این زندگی کوتاه نهایت لذت و شادمانی را برد.

شاید این رباعی با این چند بیت غزل ۲۵ حافظ بی ارتباط نباشد:

 

به هست و نیست مَرَنجان ضمیر و خوش می باش / که نیستی است سرانجامِ هر کمال که هست

به بال و پَر مَرو از رَه که تیرِِ پرتابی / هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست

 

ویندزور> اونتاریو> کانادا  {۲۷ ژوئن ۲۰۲۳}

 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۵۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴:

این بَحرِ وجود  آمده بیرون زِ نهفت / کَس نیست که این گوهرِ تحقیق بِسُفت

هر کَس سخنی از سرِ سودا گفتند / زآن روی که هست کَس نمی داند گفت

 

- بحرِ وجود: جهانِ هستی یا بطور خاص انسان به دریایی پُر از شگفتی و ناشناخته ها تشبیه شده که با گذرِ زمان, بیشتر و بیشتر پی به حقایق آن می بریم. می گویند اطلاعات بشر از آسمان ها و کهکشانها  بیشتر از اعماق دریاها و اقیانوسها بخاطرِ فشارِ بالایِ آب می باشد! اینکه خیام وجودِ انسان را به دریا تشبیه کرده حاوی ظرافت و نکته های بسیار است.

 

- آمده بیرون زِ نهفت: از جهانِ نیستی (که در واقع جهان هستی و حقیقی است) به جهانِ هستی(زندگیِ ما جز نیستی و اوهام و یک خوابی کوتاه نیست) آمده ایم.

 

- گوهرِ تحقیق بسُفت: در قدیم با توجه به محدودیت هایِ ابزارِ کار, سُفتنِ (سوراخ کردنِ) گوهر کاری بسیار دشوار و ظریف بوده که با کوچکترین اشتباهی گوهر ِ درشت قیمتی به قطعاتِ کوچکتر و بی ارزش تر تبدیل می شده است, لذا افراد کم و خبره ای توان انجامِ اینکار را داشته اند. در اینجا خیام وجودِ انسان را همچون گوهری می داند که هیچ کس نتوانسته بدرستی چگونگی آمدن از عدم و بازگشتن دوباره اش را بطور علمی موشکافانه بررسی کند!

 

- از سرِ سودا گفتند: از رویِ غرض ها و مرض هایِ شخصی نه بر مبنای علمی, نظریه ها و فرضیه هایی را ارائه کرده اند که همگی بی پایه و اساس است. 

 

- زآن روی که هست کَس نمی داند گفت: بدلیل عدمِ دانش و آگاهی ,کسی آنچنان که باید و شاید نتوانسته است چگونگی پیدایش جهان هستی و بطور خاص انسان را اثبات کند و همگی در حد فرضیه و تخیل فراتر نرفته است. برایِ مثال انیمیشنِ روح یکی از این موارد است, با اینکه بسیار جذاب و دلنشین است ولی باز دلیلی بر درستی و واقعی بودنِ آن وجود ندارد.

به نظر شناختِ جهانِ هستی و خودشناسی مبنا و پیش نیازِ خداشناسی است که هرکس به اندازه درک و شعور, تجربیات و استعداد خود می تواند بدان پی ببرد که این تنها مصرف شخصی برای خودِ آن فرد دارد و نمی توان به دیگران تعمیم داد.

به قولِ حافظ:

 

ساقی بیا که شد قدحِ لاله  پُر  زِ  مِی /  طامات تا به چند و  خرافات تا به کِی

هوشیار شو که مرغِ چمن مست گشت هان / بیدار شو  که خوابِ عدم در پی است هِی

بر مِهرِ چرخ و شیوه یِ او اعتماد نیست / ای وای بر کسی که شد ایمن زِ مکرِ وی

 

- طامات: اعتقادات بی پایه و اساس

- مرغِ چمن: بلبل, مجازا عاشق

- مرغِ چمن مست گشت: موسمِ بهار شد, مجازا دورانِ جوانی و زندگی است و متاسفانه بس کوتاه است!

- چرخ: دُورِ روزگار, زمانه

 

دیترویت> میشیگان> ایالات متحده آمریکا  {۲۵ ژوئن ۲۰۲۳}  

 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱۰ ماه قبل، شنبه ۳ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۵۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳:

ای دل چو زمانه می کنَد غمناکَت /  ناگه برود ز تن روانِ پاکَت

بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند /  زآن پیش که سبزه بر دَمَد از خاکَت  

 

- ای دل: خطاب به خودِ وجودی انسان, خطاب به روح نه جسم, مجازا انسان

- چو: وقتی, هنگامیکه

- زمانه: روزگار, مجازا مشکلات و سختیهای زندگی

- غمناک: افسرده, آزرده

- بر سبزه نشین: از خانه نشینی و گوشه گیری پرهیز کن. خیام یکی از راههای درمان افسردگی را انس با طبیعت و بالطبع آن آمیزش با مردم می داند. بعضی از ما زمانیکه افسرده می شویم, به تاریکی و تنهایی پناه می بریم که باعث شدت افسردگی و خرابتر شدن حالِ ما میشود. متاسفانه اینترنت و شبکه های اجتماعی نیز مزید بر علت شده اند. 

- ناگه برود ز تن روانِ پاکت: دچار مرگ های ناگهانی نظیر سکته و بیماری سرطانی که حاصل استرس و تنش های زندگی است.

روانِ پاک اشاره به این دارد که این افرادِ بیگناه  بخاطرِ جور و ستم روزگار از دنیا می روند. در گذشته افراد یا در جنگها کشته می شدند و یا در اثر پیری مرگ خود را پیش بینی می کردند و مرگ صورتِ ناگهانی نداشت.

 

دبی > امارات {۲۴ آوریل ۲۰۲۳}

 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۱۱ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:

سپاس از رضایِ عزیز برای شرح هایِ نغز و دلنشین ات, به راستی "جایِ غم باد مَر آن دل که نخواهد شادَت!"

 

باژگون یا واژگون یا وارونه, فارسیِ واژه عوضی نیز می باشد.

باژگون سپهر: روزگارِ عوضی(پست و سفله)

همچنین;

کَسری همان انوشیروان با نام کاملِ کَسری نوشین روان, که فردوسی به پادشاهی او در شاهنامه بطور مفصل پرداخته است. کشتار مزدکیان در زمان پادشاهی پدرش و به دستور خود کسری صورت گرفت. بنا به گفته فردوسی نزدیک به ۱۰۰ هزار طرفدار کیشِ مزدکی که اعتقاد به اشتراک مال و همسر داشتند در باغی وسیع همچون درخت کاشته شدند! همچنین مشاور مشهور انوشیروان بزرگمهر (بوزرجمهر) بود که بخاطر بدبینی انوشیروان شکنجه و سپس نابینا شد. 

پرویز یا خسرو پرویز نوه یِ کسری, ثروتمندترین و قدرتمندترین پادشاه ساسانی بود. داستان پادشاهی خسرو پرویز به تفصیل در شاهنامه گفته شده است. همچنین نظامی گنجوی در منظومه خسرو و شیرینِ خود, آنچه را که فردوسی بدان نپرداخته, به جزئی ترین حالت ممکن پرداخته است.

سرانجام خسرو پرویز بسیار تلخ و دردناک است. شیرویه پسر خسرو پرویز که در حبس خانگی بسر می برد با کمک  درباریان و لشگریان مخالف خسرو پرویز علیه پدر کودتا می کند, او را زندانی و سپس به قتل می رساند. در جریانِ کودتا, ۱۷ پسرِ خسرو پرویز از جمله ۴ فرزند مشترک خسرو و شیرین نیز به قتل می رسند. شیرین همسر خسرو پرویز نیز  در دخمه یِ خسرو بر روی جناره همسرش خودکشی می کند! عاقبت تمام کسانی که به شیرویه کمک کرده بودند چیزی بهتر از خسرو و فرزندانش نبود.

جنگ ذیقار در زمان خسرو پرویز  اولین جنگی بود که لشگر ایران از اعراب شکست خورد که این آغازی بر پیروزی های متعدد اعراب بر ایرانیان و سقوط نظام پادشاهی چندین هزارساله و همچنین جایگزینی تخت پادشاهی با منبر! شد. به قول فردوسی:

 

چو با تخت منبر برابر شَوَد / همه نام بوبکر و عمّر شَوَد 

 

و باز فردوسی خطاب به روزگار:

نهانی ندانم تو را دوست کیست! / بدین آشکارت بباید گریست!

 

وادی رَم> عَقَبَه> اردن {۲۱ ژوئن ۲۰۲۳}

 

 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۵۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲:

ای چرخِ فَلَک! خرابی از کینه یِ توست

بیدادگری شیوه یِ  دیرینه یِ  توست

 

ای خاک!  اگر سینه یِ تو بشکافند

بس گوهرِ قیمتی که در سینه یِ توست

 

این رباعی خیام, ارتباط معنایی زیادی با غزل ۴۱ حافظ دارد:

 

مَجوی  عیشِ خوش  از  دورِ باژگون سپهر

که صافِ این سرِ خُم  جمله دُردی آمیز است

 

- دور: گردش, گذر زمان

- باژگون سپهر: روزگارِ عوضی (سفله و پست)

- صافِ این سرِ خُم, جمله دُردی آمیز است: بهترین جایِ خُم شراب قسمتِ بالایی آن است که تمام رسوبات از آنجا ته نشین شده و صاف و شفاف می شود. در اینجا زندگی به خُم شراب تشبیه شده  که لحظات خوش آن در قسمت سرِ خُم قرار می گیرد! ولی وقتی با دقت نگاه می کنیم حتی لحظات خوش زندگی نیز پُر از درد و رنج است, گویا قرار نیست در این دنیا آبِ خوشی از گلویِ کسی پائین رود!

 

سپهرِ بَرشده, پَرویزَنی است خون افشان

که ریزه اش سرِ کسری و تاجِ پرویز است

 

- سپهرِ برشده: آسمان برافراشته, مجازا روزگار

- پَرویزن:اَلَک, سَرَند, وسیله ای جهت جدا جداکردن و تمییز سازی ذرات ماسه که در بنایی مورد استفاده قرار می گیرد. 

- خون افشان: در حال کُشتن و کُشتار کردن

- کَسری: کَسری نوشین روان, انوشیروان

- پرویز: خسرو پرویز, نوه یِ انوشیروان

باز به قول حافظ:

مَرا در منزلِ جانان چه اَمنِ عیش چون هر دَم

جَرَس  فریاد می دارد  که  بَر بَندید  محملها 

 

عَمّان> اردن { ۱۹ ژوئن ۲۰۲۳}

 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۴۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱:

ای آمده از عالَمِ روحانی تَفت / حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت

مِی نوش ندانی زِ کجا آمده ای  / خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت

 

- عالَمِ روحانی: عالَمِ معنی, جهانِ غیرمادی, جهانِ حقیقی

- تَفت: با شتاب, تند و تیز, در یک چشم بهم زدن!

- حیران شده: سرگردان و سرگشته

- پنج و چهار و شش و هفت: مجازا دنیا و گرفتاریهای و محدودیت هایِ دنیوی.

- پنج: حواس پنجگانه یِ بینایی, بویایی, شنوایی, چشایی و لامسه, اشاره به محدودیت های جسمانی دارد.

- چهار: عناصرِ چهارگانه: خاک, آب و باد و آتش, اشاره به این کره یِ خاکی, زمین, که در برابر عظمت جهان هستی بسیار ناچیز  و یا حتی هیچ است.

- شش: شش جهتِ بالا, پائین, جلو, پشت, چپ و راست, اشاره به محدودیت حرکتی ما و محدوده یِ جغرافیایی ما دارد که باز اشاره به مادی بودن این دنیا و جسم  ما دارد.

- هفت: عدد هفت اشاره به مواردِ متعددی دارد که فراخور هرکس می توان به او نسبت داد. مثلا : هفت قلم آرایش, هفت خطِ جامِ شراب, هفت خطِ خوشنویسی, عجایبِ هفتگانه زمین, هفت اقلیم (۱. ایران, ۲. توران, ۳. روم, ۴. چین, ۵. هند, ۶. تازیان و حبشه ,کشورهای عربی و آفریقایی میانی, ۷. هاماوران کشورهای شمال آفریقا به محوریت مصر), هفت خوان رستم, هفت دریا ,... که همگی دلالت بر این جهانِ مادی دارند! 

- مِی نوش: شاد باش

 

معنی رباعی: ای کسی که در یک چشم بهم زدن! بی آنکه خود متوجه باشی از عالَم غیب (جهانِ حقیقی) به دنیا آمدی و اکنون  آنچنان گرفتار و سردرگم  در مسائل دنیوی (پنج و چهار و شش و هفت) شده ای که پاک فراموش کرده ای که زندگی مجازیِ این دنیا خوابی بیش نیست! از یاد برده ای که از کجا آمده ای و دوباره به کجا باز خواهی گشت! 

تنها راهِ پی بردن به رازِ هستی شاد بودن و شاد زیستن است. از طریق شادی است که انسان می تواند به مقصدِ نهایی که همان حقیقت یا عشق باشد برسد. تنها عاشقان هستند که با تمام وجود ناچیز بودن این عالم را دریافته و برای آن ارزشی قائل نیستند.

 

به قول حافظ:

بیا که قصرِ اَمَل سخت سست بنیاد است / بیار باده که بنیادِ عُمر بر باد است

غلامِ همّت آنم که زیرِ چرخِ کبود  / زِ هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

که ای بلندنظر شاهبازِ سدره نشین/ نشیمنِ تو نه این کُنجِ محنت آبادست 

 

بحرالمیت > اردن { ١٨ ژوئن ۲۰۲۳} 

 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۵۳ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:

سپاس از رضای عزیز که ساده و بی پیرایه و البته موشکافانه و کاربردی نوشت.

 

در مورد "باز" , در زبانِ پارسی پرندگانِ شکاری  "باز"  گفته می شود که شهباز, شه باز, بزرگترین باز, همان عقاب است

همچنین در مورد مصرع:

از قبله یِ ابرویِ تو در عینِ نماز است

از: بخاطر , به دلیلِ

در: سرانجام

عینِ نماز: خودِ نماز, ماهیت و وجودِ نماز پیدا می کند. همه یِ زندگی و وجودش می شود پرستش و عبادتِ معشوق!

ضمنا عین به معنای چشم نیز هست که با اَبرو  قرار  و تناسب دارد.

 

فکّه> میسان> عراق {۲۹ ماهِ مِی ۲۰۲۳}

 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱۱ ماه قبل، شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۴۹ در پاسخ به اویس دهاتی دربارهٔ جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - وله:

کاملا موافقم.

 

 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱۱ ماه قبل، جمعه ۵ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۳۹ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹:

چون نقشِ غم ز دور ببینی شراب خواه!  / تشخیص کرده ایم و مداوا مقرّر است!

در اینجا حافظ غم را به یک دشمن یا تهدید جدی تشبیه کرده  که با دیدن سایه و نقش آن باید برای مقابله با آن آماده شد, حتی نباید به آن  اجازه داد تا نزدیک و نزدیکتر شده و در روح و جسمِ ما رسوخ کند.

حال چه سلاحی باید برداریم برای مقابله با غم?  شراب خواه! یعنی باید با سلاحِ شادی به مبارزه با غمی که هنوز تنها نقشِ آن از دور پیدا شده , بپردازیم.

شراب مجازا در ادبیاتِ ما شادی و شادمانی کردن است! حال این شادی برای هرکسی بر اساس  جغرافیا, زمان, سن, اعتقادات, خانواده, فهم و شعور و... متفاوت است!

اگر غم لشگر انگیزد که خونِ عاشقان ریزد  / من و ساقی بهم سازیم و بنیادش براندازیم!

یک نکته جالبِ توجه در مورد کلمه "غم" از شادروان ذبیح الله منصوری اینکه "غم" معرب یا عربی شده یِ کلمه یِ "گَم" بوده که ایرانیانِ باستان تپه هایی  را که برایِ رها کردن اجسادِ مردگانِ خود استفاده می کردند را نام می نهادند. آنها اعتقاد داشتند که نباید حتی هیچ نقطه ای از زمین آلوده به حزن و اندوه باشد لذا داشتن گورستان منافی این اعتقاد بود و برای همین از داشتن قبر و قبرستان پرهیز می کردند.

جالب است بدانید که همزمان مردم مصر برعکس عمل می کردند یعنی در طولِ عمرِ خود پس انداز  می کردند تا بعد از مرگ, اجساد آنها مومیایی شده و در شهرِ اموات یا مردگان که کنار شهرشان بود دفن شوند تا همیشه زنده بمانند!

فکّه> میسان> عراق {۲۵ ماهِ مِی ۲۰۲۳}

 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۱۷ در پاسخ به پرواز دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:

مولانایِ قبل از شمس, حداکثر یک خطیب و امام جمعه و فقیه بود مثلِ هزاران هزار دیگر!

آیا مولانا در دیوان شمس که نزدیک ۲۹۰۰ غزل است از زیباییهایِ شمس گفته است! این عشقِ به شمس, مولانا را به سرودن وا داشت!

در رابطه با حافظ و شاه شجاع هم ایرادی وارد نیست و شاه شجاع بهانه ای است برای سرودن اشعار چند وجهی عاشقانه!

اگر شما جایِ شاه شجاع یک معشوق دیگر را که بابِ میلِت است جایگزین کنی, به ارزشِ شرح هایِ حافظانه و رندانه یِ رضا پی خواهی برد! من همیشه خودم را جایِ حافظ یا عاشق می زارم و جایِ معشوق, معشوقِ از دست رفته یِ خودم! و بسیار لذت می برم! شما هم همین کار کن, بهت قول میدهم که از حاشیه یِ بدی که نوشتی شرمگین شوی!

دوست گرامی نیاز به نیش و طعنه زدن به کسی که حافظانه نوشته است نیست. اگر فقط همین حاشیه هایی که رضا در همین گنجور نوشته است را مکتوب کنیم, شاید جامع ترین شرح بر دیوانِ حافظ  خواهد بود!

بازرگان> میسان> عراق {۱۰ مِی ۲۰۲۳}

 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۳۴ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹:

با سپاس از رضایِ گرامی که بدون هیچ غرض و مرضی ,حافظانه از دل برایِ ما نوشت که به راستی خوش گفته اند: هر سخن کز دل بر آید / لاجَرَم بر دل نشیند.

درباره یِ هفت کشور یا هفت اقلیم خواستم دقیق تر اشاره کنم که:

 

اقلیم یک - ایران (دشتِ گُردان): مرزِ شرقی رودِ آمودریا یا جیحون, مرزِ غربی شهرِ حلب در سوریه, مرزِ جنوبی دریایِ پارس (الخلیج الفارسی), مرز شمالی , مرزهای قابلِ زیست روسیه یِ کنونی 

 

اقلیم دو - توران: کشورهای آسیایِ میانه نظیر قرقیزستان, ترکمنستان , قزاقستان, بخش هایی از روسیه و ازبکستان و افغانستان و...

 

اقلیم سه - تازیان/دشتِ نیزه وران (عرب و حبشیان): کشور های عربی نظیر عربستان, یمن, اردن, عمان,... و کشورهای آفریقایی به محوریت, حبشه, اتیوپی امروزی

 

اقلیم چهار - هاماوران یا بَر بَر: کشورهای شمالِ آفریقا نظیر مصر, لیبی, الجزایر , تونس, مراکش, و همچنین بخش هایی از سوریه و ترکیه امروزی

 

اقلیم پنج - چین: کشورهای جنوب شرقی آسیا نظیر چین, ژاپن, کره, تایلند, مالزی

 

اقلیم شش - روم و سَقلاب: اروپای غربی, اروپای شرقی و بخشهایی از روسیه امروزی

 

اقلیم هفت - هندوستان: هند, بنگلادش, کشمیر, بخش هایی از پاکستان و افغانستان 

 

ضمنا سرزمین ظلمات هم منظور قطبِ شمال بوده که ۶ ماهِ آن شب است, به نظر کسی آنجا نرفته بوده و از سرمای شدید آنجا اطلاعی نداشته است!

 

لازم بذکر است که اقلیم هشتم هم می توانست آمریکا باشد! ولی چون در ۵۰۰ سالِ اخیر کشف شده در منابع قدیمی همچون کتابِ اوستا که این اقالیم  را مطرح می کند بیش از ۲۵۰۰ قدمت دارد. 

 

بازرگان> میسان> عراق {۷ مِی ۲۰۲۳}

 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۵۶ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۶:

با درود و آفرین فراوان به گنجوریان بویژه حمیدرضا محمدی گرامی;

این داستان را دکتر الهی قمشه ای تعریف می کرد و کلمه فقیه را  تعمدا حذف کرد که نشان داد وقتی مطلبی را دست چندم! می شنویم به اقتضای زمان و مکان و همچنین برداشت شخصیِ اون طرف,  در آن دخل و تصرف می شود! 

پلاتفرم گنجور این امکان را ایجاد کرده که با حذف واسطه ها,  مخاطب بطور مستقیم بی واسطه با بزرگان شعر و ادب در تماس باشد و مطالب را بصورت ناب و بی غش دریافت نماید.

فکّه> میسان> عراق {۶ مِی ۲۰۲۳}

 

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۱ سال قبل، شنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۵۷ در پاسخ به سام دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱:

سامِ نریمانِ عزیز

کوتاه نوشتی ولی قفلِ فهمِ این رباعی را بر من گشودی.

سپاسگزارم 

همیشه شاد و تندرست باشید 

 

۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۵
sunny dark_mode