گنجور

حاشیه‌گذاری‌های جهن یزداد

جهن یزداد

پارسیدان و دوستدار زبان پارسی دری


جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۴۵ دربارهٔ قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۸ - در مدح امیر ابوالفتح:

پارسی بیخته در زبان قطران
بنگریم که نگاشتن را به چم خلق اورده

اگر نه یزدان درمان  درد بر تو نوشت
چرا دو چشم تو درد آمده است و لب درمان
اگر نخواست دلم زار و مستمند چنین
چرا نگاشت رخش خوب و دلفریب چنان

اگر نه هست نشان از دهان تو سخنت
چرا به بی سخنی باشدت نهفته دهان
اگر نه چشم تو با من نبرد خواهد کرد
چرا نهاده بتیر و کمان سر پیکان
اگر نه گردون بر کام او گذارد گام
چرا هر آنچه بخواهد بدو رسد آسان

اگر نه هست چنین این سخن که می گویم
چرا چو پار نجوید مرا شه آران

 

 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۳۵ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۴ - در مدح سلطان مسعود و فتوحات او و کشتن او شیر را:

کسی که سروده های فرخی را نخواند لذت شعر پارسی را در نیافته

گزاف داری چندان هزار مرد دلیر
که شوخ وار بجنگ شه آمدند چنان
دلاورانی بگزیده از سپاه عراق
 سوارگانی یک اسپه از که گیلان
زپای تا سر در آهن زدوده چو تیغ
گرفته تیغ بدست و دو دست شسته ز جان
ز پای تا سر ان کوه مرد کاری دید
ندید کوه و سپه را ز هیچگونه کران

خدایگان جهان روی را بلشکر کرد
بشرم گفت بلشکر که ای جوانمردان
پدر مرا و شمارا بدین زمین بگذاشت
جدا فکند مرا با شما زخان و زمان
بنام نیک ازینجا روان شدن بهتر
که باز گشتن نزد پدر بدیگر سان
دگر کز اینجا تا جای ما رهیست دراز
ز راست و زچپ ما دشمنان و ما بمیان
بدین ره اندر چندانکه مرد سیر شود
نه  توش یابد مرد شکست دیده نه نان
زیان رسید شما را زبهر من بسیار
چنان کنم که فرامش کنید نام زیان
همه سپاه نهادند رویها بزمین
وز آنچه شاه جهان گفت چشمها گریان
میان آن سپه اندر فتاد چونکه فتد
میان گور و میان گوزن شیر ژیان

 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۳۶ دربارهٔ منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۱ - در تهنیت جشن مهرگان و مدح سلطان مسعود غزنوی:

گویا در شمارش بندها  نیز لغزش بزرگی شده این سروده شش لختی است
 بند یک

شاد باشید که جشن مهرگان آمد
بانگ و آوای درای کاروان آمد
کاروان مهرگان از خزران آمد
یا ز اقصای بلاد چینستان آمد
نه ازین آمد، بالله نه از آن آمد
که ز فردوس برین وز آسمان آمد
‌بند دو

مهرگان آمد، در باز گشائیدش
اندرآرید و تواضع بنمائیدش
از غبار راه ایدر بزدائیدش
بنشانید و به لب خرد بخائیدش
خوب دارید و فراوان بستائیدش
هر زمان خدمت لختی بفزائیدش

بند سه

خوب داریدش کز راه دراز آمد
با دو صد کشی و با خوشی و ناز آمد
سفری کردش و چون وعده فراز آمد
با قدح رطل و قنینه به نماز آمد
زان خجسته سفر این جشن چو باز آمد
سخت خوب آمد و بسیار بساز آمد

بند چهار

نگرید آبی وان رنگ رخ آبی
گشته از گردش این چنبر دولابی
رخ او چون رخ آن زاهد محرابی
بر رخش بر، اثر سبلت سقلابی
یا چنان زرد یکی جامعهٔ عتابی
پرز  برخاسته زو، چون سر مرغابی

بند پنج

وان ترنج ایدر چون دیبهٔ دیناری
که بمالی و بمالند و بنگذاری
زو به مقراض ارش نیمه دو برداری
کیسه‌ای دوزی و درزش نپدید آری
وانگه آن کیسه ز کافور بینباری
در کشی سرش به ابریشم زنگاری


وبهمین روال تا پایین
همچنان که هیچ چیزی از این سروده نیفتاده
ان بند اینگونه است

آن خداوند من آن فخر خداوندان
دو لبش درگه گفتن خندان خندان
قوتش چندان وانگه خردش چندان
که درو عاجز گردند خردمندان
مایهٔ راحت و آزادی دربندان
خدمتش را هنر و جود چو فرزندان



 

جهن یزداد در ‫۲ ماه قبل، پنجشنبه ۳ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۳:۲۱ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۸:

دل به یار بی وفای خویشتن
دادم و دیدم سزای خویشتن
زخم فرهاد و من از یک تیشه بود
او بسر زد من بپای خویشتن
آشیانی دیدم از هم ریخته
 یادم آمد از سرای خویشتن

هر که ننشیند بجای خویشتن

افتد و بیند سزای خویشتن

 

جهن یزداد در ‫۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۰۰ در پاسخ به م. محمد زاده دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۱۲ - قطران تبریزی:

اینها که گفته شد چه پیوندی با شونیسم دارد  شما سامانیان را ترک می نامی  و تاریخ این سرزمین  را
غزنوی اگرچه ترک بود اما انان غلام زرخرید سامانی بودندو دربارشان همان دربار سامانی بود خود سلطان محمود تاسالهای پایانی  از سوی سامانیان فرمان میراند  نخستین ترکان که به ایران امدند  سلجوقیان بودند با اینهمه انان بسیار نبودند انان از بی سروسامانی زمان مسعود و قحطی  نیشابور بهره جستند هنگامی که سلطان مسعود با  قحطی روبرو بود با لجبازی  به مرو رفت و هرچه وزیران و سران گفتند لشکر  از مردان و ستوران همه از گرسنگی  دارند می میرند اکنون گاه   رفتن به جنگ نیست لج کرد و لشکر قحطی دیده را  در راه میان طوس و مرو گرفتار  ترکان تازه  بهار دیده کرد لشکر گرسنه  به ترکان گرایدند و مسعود را شکستند این سوی ایران هم دیلمیان سالها بود که رو به کاستی نهاده بودند بدین گونه ایران  به اسانی بدست  ده دوازده هزار  فز سلجوقی افتاد

ثقات اینگونه روایت کرده اند که اغاز امدن ترک ان بود که قبایل قره خطا ازبلاد چین و دیار مشرق به قیالیق و بلاساغون بیرون امدند قاضی جوزجانی منهاج سراج بنگریم  امدن انان را از چین  می گوید که به بلاساغون امده اند در راحه الصدور نیز که نخستین تاریخ  ترکان در ایران است و مستقیم  از سلجوقیان ان  را میگرفته انان  سرزمین نیاکانی خود را دورترین جای شرق  میگویند همچنین قره ختایان از پکن امدند انان  چینی بودند سلسله  لیاوچی هنگامی  که شکست به کاشغر امدند و نامشان قره ختا شد ختا نام چین است و در بسیاری زبانها  چین را ختا مینامند نام لیاوشی نیز یلداشی شد خرگه ترک و وثاق ترکمان بینی همه 
آنکه بودی مر عرب را خیمه کردان را کیان. عسجدی
ترک زبان شدن بخشهایی از ایران  زمان صفوی که  قبایلی را از روم به ایران امدند و عثمانی نیز  چهارصد سال ایران را  در  تازش و خونریزی نهاد و پیوسته اذربایجان را اشغال می کرد زبان  مردم اذربایجان کم کم ترکی شد بویٓه در پایان صفوی که تریز سی سال  در اشفال عثمانی بود
رساله روحی انارجانی در سده یازده هجری به گویش مردم تبریز نوشته شده که پاک مانند گویشهای ایرانیست
  نمونه ای از  زبان تبریزیان در سده یازده هجری که روحی انارجانی ان را از زبان زنان و لوتیان  با لهجه  غلیظ تبریزی نوشته تبریز تا دو سده پیش از ان به پهلوی غلیظتری گپ میزدند و نمونه سخنشان در نوشته ها هست اما پیداست با پایتخت شدن ان پهلوی انان  به دری نزدیک تر شده  با انهمه هیچ اثار ترکی تا سده یازده در ان دیده نمی شود

تو انمن خدایی تو دشمن خدایی - دستاچه بکشت آونگان واکُرد واکُردار واراه وارفتار آشان واشان دستار به پشت آونگان باکرد و با کردار با راه و رفتار آسوده و رقصان - مزیوانْد مرسانْد شوَرَکان این زمانه وامرد بد مجُش نیزه مزی با لشککان دوشگر با شوَرَکان جنگری عمر کُتا ضاع مکن بچه وربرُت مگیر فرومدار میزکی نی که چووکی دَ کونش نباشه سرمانا بان دستاچه بندیم که همه میبندند جان خوَر(خواهر) هرُت دندانی رنگی بخور سواری خر بکُر مستوری لکه پیسی مزیانْد و مرسانْد شوهران این زمانه با مرد بد مجوش و نیز مزی با مفلسان پرخاشگر با شوهران جنگی عمر کوتاه مگذران بچه بر مگیر و فرومگذار مُنج/گنج/ موش - زنبورککی نی که در کونش نیشکی نی میز/ منج /موش= زنبور سرمان بان دستمال بندیم که همه میبندد به هر دندان رنگی بخور خر سواری کن پوشیدگی از پیسی است - انه واست کر کنکُر انه شست آنه آیین آنه براز واست افتاده و انه واست سرکش است -بوف کور ناشسته نا آیین نا برازنده) ‌انه رک نا خراش - یار قوی اوُم بی حبه یی یار خوی انهم برای دانه ای یار خوی =دزدی - عیاری چشمه لانش بَخونیان میمانَه سینه اش بتخته بریان پزان میمانه چشمانش بخونیان می ماند ای وای پشتم دستاچه نمیرسد به کشتم مزیوا مرسا - - ستیر و ستر سنگین و نارس - بختُت بَکام - می باثم =ارزو میکنم هما = نَفَس پندمید پندام ورداشت - پندم آماس وا بوسه وا لوسه واطبق سنبوسه با بوسه و با لوسه دستاچه بکشت آونگان - چک چکوی هرزه گوی پلیته موی وراج هرزه گوی فتیله مو - - وا بلوس شراب خَدُته بشو لوی انار را وا مازو نارین کن با درد شراب خود را بشو لای انار را با مازو نرم کن یتیم ماناش رودُم سر بهیچ خانه مکناش ببالای هیچ زیلو مرواش - مرداد= مردار چامین=شاش - دختر مزیا مادر ما دل و رودش بزمین آیا پیر ما زیر و بالاش فرو ریزا پدر ما زیر و بالایش فرو ریزاد در ان چند سرودک کوتاه نیز هست عفریت و دیو دشتی تی بد شد از ما گشتی یارب چه خواهیمان کرد از ما چرا گذشتی تی = تو - آنچه حکیم میخوره بینام شوَا چرک و ریم نقیسه من عمل کن بری بریش حکیم - از آنگه دو شوور کُردم روز خش ندیدُم خش امدی خشُت با من مرسام آن رو را طبق شفتالورا بمیرام آن دهانا آن لب و آن دندانا قربان شوام ابرورا کمان چهار پهلو را - جانُم و جانت ور زدَه قفل رومی و در زده جانم وَجانت آلوده چو انگبین و پالوده لایق دوستان نان باشه جان بی َ مهمان باشه - واژگان عربی به پارسی نفس= هما عرقچین= چینه اثر= لکه

 

جهن یزداد در ‫۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۱۱ در پاسخ به محمدعلی طهماسب زاده دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۱۲ - قطران تبریزی:

برادر تبریز را همه نوشته اند زلزله تبریز هم بلند اوازه است  توریز همان تبریز است ول ویران شد بازش ساختند تبریز زمان وهسودان ابادان بود تبریز در  تازش مغول ویران شد و سپس دوباره  ابادان گشت

 

جهن یزداد در ‫۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۵۳ در پاسخ به امین کیخا دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۱۰ - شمیران در ولایت دیلم:

چرا تنها مهتر خود مستر هم داریم اکنون در بلوچستان وبرخی جاهای دگر نیز میگویند در پارسی مَستر گفته میشود

 

جهن یزداد در ‫۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۲۱ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۲ - باز گشتن شاه موبد از کهستان به خراسان:

 

نباشد مار را بچه بجز مار
نیارد شاخ بد جز تخم بد بار

برون رو تو به هر راهی که خواهی
همالت سختی و رهبر تباهی
همیشه بادت از پس چاهت از پیش
همه راهت ز نان و آب درویش
کُهش پر برف باد و دشت پُر مار
گیاه او کبست و آب او قار

 

جهن یزداد در ‫۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۱۳ دربارهٔ قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵:

قطران براستی در سخن گفتن دری پدیده ای یگانه ست تا پیش از قطران جز یکی دو رازی  در پهله(ری سپاهان همدان دینور ادربایجان) کسی پارسی را به دری  نسروده بود او با اینکه نخستین کس است  زبان خود دارد زبان او بسیار اهنگین و نو است
ای مایه شده دیدن تو روزبهی را
بایسته و شایسته بهی را و شهی را
مهر تو کند سرو سهی نال نوان را
کین تو کند نال نوان سرو سهی را

   
 

جهن یزداد در ‫۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۰۰ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴:

براستی این سروده به زبان قطران نزدیکتر است و گمانم بر اینست که از قطران باشد 
ارزوی من  اینست تا  زنده ام بببنم که دیوان رودکی  پیدا شده یا دست کم پس از من  پیدا شود دریغ دریغ

 

جهن یزداد در ‫۲ ماه قبل، جمعه ۲۰ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۴۱ در پاسخ به عطیه دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰ - فی‌الحکمة:

سروده پروین بانو در ستایش رضا شاه بزرگ

خسروا! دست توانای تو آسان کرد کار
ورنه در این کار سخت امید آسانی نبود
شه نمی‌شد گر‌ در این گمگشته‌کشتی ناخدای
ساحلی پیدا از این دریای طوفانی نبود
باید این انوار را پروین به چشم عقل دید
مهر رخشان را نشاید گفت نورانی نبود

 

جهن یزداد در ‫۲ ماه قبل، جمعه ۲۰ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۳۶ در پاسخ به ناشناس دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰ - فی‌الحکمة:

این چکار به رضا شاه بزرگ دارد ؟
خسروا! دست توانای تو آسان کرد کار
ورنه در این کار سخت امید آسانی نبود
شه نمی‌شد گر‌ در این گمگشته‌کشتی ناخدای
ساحلی پیدا از این دریای طوفانی نبود
باید این انوار را پروین به چشم عقل دید
مهر رخشان را نشاید گفت نورانی نبود

 
 

جهن یزداد در ‫۲ ماه قبل، جمعه ۲۰ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۲۷ در پاسخ به امیرالملک دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰ - فی‌الحکمة:

کجای فقیر معنای متعالی میدهد؟
درباره گدا که خود انوری می گوید خواستن کدیه است  وگدایی خواهندگی

 

جهن یزداد در ‫۲ ماه قبل، جمعه ۲۰ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۱۳ در پاسخ به سمانه ، م دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۵ - اشک یتیم:

بی گمان شما از خم و پیچ سخن آگاه نیستید وگرنه چنین سخنی نمیگفتید من خوپ از دوستداران پروینم  با اینهمه هیچ سخن شناسی او را در جایگاه انوری نمینهد و بی گمان پروین بانو نیز چنین چیز بر خود نمی پسندید انوری از ده سخنور بزرگ ایرانست و پیشتر او را  پس از فردوسی و سعدی  برترین سخنور پارسی میشمردند
در شعر سه کس پیمبرانند
فردوسی و انوری و سعدی

 

جهن یزداد در ‫۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۲۱ دربارهٔ عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۹ - وله:

سرخاب =عقاب

 

جهن یزداد در ‫۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۲۹ در پاسخ به جلیل Jalilomidi@yahoo.com دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶:

پیش از خرده گرفتن بر حجت خراسان  وسنجش عباسی وفاطمی از پس هزارسال اندکی  دانش بیاموزید و اینگونه ننویسید سببتنا وسببناک  که زن فرزند مرده را به خنده میاندازد -انچه میخواستی بگویی اینست :  عرفتَ  ابانا و سبّیتَنا فَلَو عرفنا اباک لسَبّیناک
-مسبه و نه سبب
انچه گفتی یعنی سبب  ما شدی و سبب تو میشدیم -

وانگهی او غزنوی و سامانی را خوک نگفته اگر همه سروده های او را بخوانی خواهی دید که او از امدن ترکان سلجوقی ناخرسند است و در سروده های دگرش بر انان میتازد

 

جهن یزداد در ‫۲ ماه قبل، شنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۱۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۵۹ - افسانه آب حیوان:

چو بانگ خروس آمد از پاسگاه

جرس در گلو بست هارون شاه

 

جهن یزداد در ‫۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۱۰ دربارهٔ ایرج میرزا » غزل‌ها » شمارهٔ ۲:

چون هلوی پوست کنده دلبر اماده را
 کارش اسانتر بود تمبان ز پا افتاده را

 

جهن یزداد در ‫۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۳۹ دربارهٔ ایرج میرزا » غزل‌ها » شمارهٔ ۲:

ههههه
خوش نمی آید به گوشم جز حدیثِ کودکان
اصلاً اندر قلب تأثیریست حرفِ ساده را

 

جهن یزداد در ‫۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۱۳ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴:

جام می پیش اور و بنگر فروغ باده را
تا کنم از پرتوش روشن دل ازاده را

 

۱
۲
۳
۴
۵
۶
۴۰
sunny dark_mode